ابزار نقل قول و اشاره
در طول این کتاب سعی کردیم برای توضیح و تایید گفتههای خودمان، متونی را از کتابمقدس نقلقول کنیم. گاهی فقط به چند کلمه اشاره میکنیم و شاید بخواهید به آن قسمت مراجعه کنید و همه ی پاراگراف یا باب را بخوانید تا متن را بفهمید.
گاهی کتابمقدس هم از کتابمقدس نقلقول میکند. نویسندگان متاخرتر (مثل پولس) برای توضیح و تایید گفتههایشان از نویسندگان پیشین (مثل موسی) نقلقول میکنند. گاهی فقط چند کلمه را نقل میکنند و شاید برای اینکه متن را بفهمید، بخواهید به آن مراجعه کنید و کل پاراگراف یا باب را بخوانید.
در اصل، مراجعه به متن اصلی نقل شده همیشه کاری خوبی است چون ممکن است نویسنده متاخرتر بخواهد ما نه تنها به آن چند کلمهای که نقل کرده بلکه به کل متنی که آن کلمات را از آن گرفته نگاهی بیندازیم. خیلی از کتابمقدس های امروزی، ارجاعات متنی مرتبط را به صورت پانویس به شما میدهند.
این هم یک مثال:
و به ناصره جایی که پرورش یافته بود رسید و به حسب دستور خود در روز سبت به کنیسه درآمده برای تلاوت برخاست. آنگاه صحیفه ی اشعیای نبی را بدو دادند و چون کتاب را گشود موضوعی را یافت که مکتوب است:
روح خداوند بر من است،
زیرا که مرا مسح کرد،
تا فقیران را بشارت دهم
و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم
و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی موعظه کنم
و تا کوبیدگان را آزاد سازم
و از سال پسندیدۀ خداوند موعظه کنم.
پس کتاب را به هم پیچیده به خادم سپرد و بنشست و چشمان همه ی اهل کنیسه بر وی دوخته میبود. آنگاه بدیشان شروع به گفتن کرد که امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد.
(لوقا ۴: ۱۶- ۲۱)
عیسی در حینی که از اشعیا 61 نقل قول می کرد، دو کار فوقالعاده انجام میدهد. اولاً، نبوت را به خودش ربط میدهد، یعنی به اصطلاح میگوید: «من ماشیح هستم» که حتما شنوندگان اولیهی را مات و مبهوت کرده است. ثانیاً، او نقل قول را در وسط جمله تمام میکند. فقط زمانی متوجه این موضوع میشوید که به متن اصلی مراجعه کنید. این هم متن اصلی:
روح خداوند یهوه بر من است.
زیرا خداوند مرا مسح کرده است
تا مسکینان را بشارت دهم
مرا فرستاده تا شکستهدلان را التیام بخشم
و اسیران را به رستگاری
و محبوسان را به آزادی ندا کنم.
و تا از سال پسندیده ی خداوند
و از یوم انتقام خدای ما ندا نمایم.
(اشعیا ۶۱: ۱- ۲)
در اشعیا، سال پسندیدۀ خدا و روز داوری او با هم میآیند (ر.ک. اشعیا ۶۳: ۴). اما به نظر میرسد که عیسی با نیمه تمام گذاشتن نقلقول در واقع میگوید: «این سال پسندیدۀ خدا است که فرا رسیده ولی هنوز روز داوری نشده!»
این به این معنی نیست که عیسی به روز داوری اعتقادی ندارد؛ بعضی از تعالیم دیگر او آشکارا به همین موضوع میپردازند. فقط به این معنی است که لطف خدا زودتر آمده است. به قولی، قبل از داوری آمده! و قبل از آمدن آن «روز» فرصتی برای توبه و ایمان و دریافت بخشش وجود دارد.
این هم مثالی دیگر از گزارش یوحنا درباره ی مصلوب شدن مسیح:
آن روز، روز «تهیه» بود، و روز بعد، شبات بزرگ. از آنجا که سران یهود نمیخواستند اجساد تا روز بعد بر صلیب بماند، از پیلاطس خواستند تا ساق پاهای آن سه تن را بشکنند و اجسادشان را از صلیب پایین بیاورند. پس سربازان آمدند و ساق پاهای نخستین شخص و آن دیگر را که با عیسی بر صلیب شده بود، شکستند. اما چون به عیسی رسیدند و دیدند مرده است، ساقهای او را نشکستند. اما یکی از سربازان نیزهای به پهلوی او فرو برد که در دم خون و آب از آن روان شد. آن که این را دید، شهادت میدهد تا شما نیز ایمان آورید. شهادت او راست است و او میداند که حقیقت را میگوید. اینها واقع شد تا کتب مقدس به حقیقت پیوندند که: «هیچ یک از استخوانهایش شکسته نخواهد شد»، و نیز بخشی دیگر از کتاب که میگوید: «آن را که بر او نیزه زدند خواهند نگریست.»
(یوحنا ۱۹: ۳۱- ۳۷)
اهمیت این نقلقولها چیست؟ اولی از اشارهای به خروج ۱۲: ۶۴ است که دربارۀ قربانی عید فصح حرف میزند. به خاطرتان میآید که خدا به مردم اسرائیل گفت که برّه ای قربانی کنند و خون آن را بر چارچوب درهایشان بمالند. بعد وقتی آن هلاک کننده از میان آن سرزمین عبور کرد، وقتی خون را بر در دید، «از آن می گذرد» برای آنکه از خانه و نخستزاده چشمپوشی کند. داوری خدا با یک قربانی، یعنی جایگزینی مرگ یک حیوان، برگردانده شد. آنچه شاید ندانید این است که به یهودیان به طور خاص تعلیم داده شده که استخوان های برۀ عید فصح را نشکنند، داستانی که بعدها در مرگ عیسی تکرار شد. عیسی عید فصح را به انجام میرساند. مرگ او قربانی حقیقی است که قومش را از داوری خدا نجات می دهد.
دومین نقل قول از زکریا ۱۲: ۱۰ می آید، که دربارۀ روزی حرف میزند که «بر من که نیزه زدهاند خواهند نگریست». باز این متن آموزنده است، چون اگر به مطالعه ادامه بدهیم، چند آیۀ بعد پی میبریم که در همان روز «برای خاندان داوود و ساکنان اورشلیم چشمهای به جهت گناه و نجاست مفتوح خواهد شد« (زکریا ۱۳: ۱).
یوحنا از نقلقولی از زکریا استفاده میکند تا به ما بگوید در روزی که به عیسی نیزه زده شد و مُرد، انگار چشمهای برای شستن ما از همۀ گناهان و خطایای مان سر بر آورده. واقعاً جالب است!
اشارات
تشخیص اشارات نسبت به نقلقولها سختتر است چون هیچ چیز به صورت مستقیم وجود ندارد که به شما بگوید که این به بخش دیگری از کتابمقدس دارد اشاره میکند. جملاتی مثل «نوشته شده»، «آمده است» یا «مکتوب است که به کمال میرسد» در کار نیست. فقط انعکاسی از بخش دیگری از کتابمقدس که فقط وقتی آن را بدانید متوجه این اشاره خواهید شد.
اگر به شما بگویم که مثلاً «دنیا غریبه نازنین»، فوراً میفهمید که اشارۀ من به آهنگی مشهوری از داریوش خواننده است. اما اگر قسمت ابتدایی این مَثَل را بشنوید چطور؟
شخصی تاکستانی غرس نمود حصاری گردش کشید و چرخشتی بساخت و برجی بنا کرده آنرا به دهقانان سپرد و سفر کرد.
(مرقس ۱۲: ۱)
اگر یهودی قرن اول میلادی بودید، حتما میگفتید: «آهان. این همون قسمت از کتاب اشعیا باب ۵ است.» به همین شکل، وقتی همعصران عیسی توصیف او دربارۀ ملکوت آسمان که مثل درختی بزرگی که پرندهها روی شاخههایش مینشستند را شنیدند (متی ۱۳: ۲۳) حزقیال ۳۱ و دانیال ۴ به ذهنشان خطور کرد که در آن ابرقدرتهای این جهان یعنی کشور آشور و بابل آن دوران را توصیف میکرد.
البته، مشکل ما این است به اندازۀ کافی عهد عتیق را بلد نیستم تا این اشارات را تشخیص بدهیم. کتابمقدسی که ارجاعات در آن آمده معمولاً سرنخ را به دستتان میدهد اما نباید از این چالش که خودتان کتابمقدس را بهتر بدانید غافل شوید! یکی از بهترین روشهای این کار این است که حداقل عهد عتیق را یک بار و عهد جدید را دوبار در طول یک سال دوره کنید. این کار هر صبح و عصر حدود 15 دقیقه وقت من را می گیرد تا چهار باب تعیین شده برای هر روز را بخوانم. خیلی عجیب است که اینقدر سریع می توانید به روابط بین چیزهای مختلفی که مطالعه می کنید پی ببرید.
استفادۀ کلمه یا موضوع مشابه توسط دو نویسندۀ کتابمقدس ضرورتاً به یک رابطه اشاره نمیکند. بنابراین، برای مثال، واقعیت سفر عیسی به اورشلیم بر روی یک الاغ (یوحنا ۱۲: ۱۴) به جریان کشتن هزار نفر توسط شمشون با استفاده از استخوان فک یک الاغ (داوران ۱۵: ۱۵- ۱۶) و یا جریان شائول که دنبال الاغهای گمشته میگشت و اولین باری که نبی خدا را ملاقات کرد (اول سموئیل) اصلاً ربطی ندارد. الاغ در آن دوران تقریباً چیزی عادی بود، فقط همین. داستان سوار شدن عیسی روی الاغ به نبوتی در زکریا ۹: ۹ اشاره میکند اما فقط به این دلیل این موضوع را درک میکنیم که یوحنا به صراحت از آن نقل قول کرده است.
پس چگونه میتوانید بگویید که یک اشاره واقعی است یا جعلی؟ یک حساب سرانگشتی نشان میدهد که هر چه عبارت خاص تر یا غیر عادیتر باشد، احتمالش کمتر است که استفاده از آن در دو جا از کتابمقدس تصادفی باشد. اگر به گوسفندان در دو جا اشاره شده، این مطلب مهمی نیست. اما عبارت «گوسفندان بیشبان» به قدر کافی خاص هست که وقتی هم در مرقس 34:6 و هم در اعداد ۲۷: ۱۷ آمده باشد، تصادفی بودنش امکانپذیر نباشد.
عهد با ابراهیم
خیلی وقتها که لازم به اشارۀ خاصی باشد به وعده یا «عهد» خدا با ابراهیم اشاره شده است. در ابتدای فصل ۱۲ کتاب پیدایش خدا سه چیز را به ابراهیم وعده میدهد که شامل:
• ذریت زیاد (برای مثال، پیدایش ۱۳: ۱۶؛ ۱۵: ۵)
• سرزمینی برای زندگی (برای مثال، پیدایش ۱۲: ۷؛ ۱۳: ۱۴- ۱۵)
• برکت خدا به آنها و از طریق آنها به دیگران (برای مثال، پیدایش ۱۲: ۲- ۳)
این وعده بعدها برای پسر ابراهیم، اسحاق، تکرار شده است:
در این زمین توقف نما و با تو خواهم بود و تو را برکت خواهم داد زیرا که به تو و ذریت تو تمام این زمین را می دهم و سوگندی را که با پدرت ابراهیم خوردم استوار خواهم داشت و ذریتت را مانند ستارگان آسمان کثیر گردانم و تمام این زمینها را به ذریت تو بخشم و از ذریت تو جمیع امتهای جهان برکت خواهند یافت.
(پیدایش ۲۶: ۳-۴)
و به نوهاش یعقوب:
در حال خداوند بر سر آن ایستاده می گوید من هستم یهوه خدای پدرت ابراهیم و خدای اسحق این زمینی را که تو بر آن خفته ای به تو و ذریت تو میبخشم و ذریت تو مانند غبار زمین خواهند شد و به مغرب و مشرق و شمال و جنوب منتشر خواهی شد و از تو و از نسل تو جمیع قبایل زمین برکت خواهند یافت.
(پیدایش ۲۸: ۱۳- ۱۴)
این وعدهها قطعاً اساس مابقی عهد عتیق، حتی کل کتابمقدس هستند چون نقشۀ عظیم خدا برای احیا و زنده کردن دوبارهی انسان را با دقت توضیح میدهند. جای تعجب نیست که در کل کتابمقدس اشارات زیادی در این مورد آمده است. این هم چند مثال:
خدا نالۀ ایشان را شنید و خدا عهد خود را با ابراهیم و اسحق و یعقوب به یاد آورد.
(خروج ۲: ۲۴)
بندگان خود ابراهیم و اسحق و یعقوب را بیاد آور و بر سخت دلی این قوم و شرارت و گناه ایشان نظر منما.
(تثنیه ۹: ۲۷)
داوود شمارۀ کسانی که بیست ساله و کمتر بودند نگرفت، زیرا خداوند وعده داده بود که اسرائیل را مثل ستارگان آسمان کثیر گرداند.
(اول تواریخ ۲۷: ۲۳)
اما اگر شما از آن مسیح می باشید هر آینه نسل ابراهیم و بر حسب وعده وارث هستید.
(غلاطیان ۳: ۲۹)
نقلقولها یا اشاراتی مثل این به ما در درک اتفاقات موجود در متن کمک میکنند؛ در موارد بالا، موضوع این است که خدا وعدۀ عظیم خود به ابراهیم را به انجام میرساند. در واقع فهمیدن اینکه این وعده در طول کتابمقدس به انجام رسیده حقیقتی عظیم دربارۀ خدا را به ما یاد میدهد: «او امین است و همیشه وعدههای خود را حفظ میکند. این تشویق بزرگی برای ماست تا همیشه به آنچه خدا میگوید اعتماد کنیم و از او اطاعت کنیم.»
مثال عملی
کتاب عزرا دوران نزدیک به انتهای عهدعتیق را توصیف میکند که اسرائیلیان از تبعید بابل برگشتند تا شهر سقوط کردۀ اورشلیم را بازسازی کنند. در میان چیزهای دیگر، واکنش های مختلفِ متناقض نسبت به پیریزی هیکل را شرح میدهد:
و چون بنّایان بنیاد هیکل خداوند را نهادند کاهنان را با لباس خودشان با کرناها و لاویان بنی آساف را با سنجها قرار دادند تا خداوند را بر حسب رسم داوود پادشاه اسرائیل تسبیح بخوانند. و بر یکدیگر میسراییدند و خداوند را تسبیح و حمد می گفتند که او نیکوست زیرا که رحمت او بر اسرائیل تا ابدالآباد است و تمامی قوم به آواز بلند صدا زده خداوند را به سبب بنیاد نهادن خانۀ خداوند تسبیح می خواندند. و بسیاری از کاهنان و لاویان و رؤسای آبا که پیر بودند و خانۀ اولین را دیده بودند حینی که بنیاد این خانه در نظر ایشان نهاده شد به آواز بلند گریستند و بسیاری به آواز شادمانی صداهای خود را بلند کردند. چنانکه مردم نتوانستند در میان صدای آواز شادی و آواز گریستن قوم تشخیص نمایند، زیرا که صدای بسیار بلند میدادند، چنانکه آواز ایشان از دور شنیده می شد.
(عزرا ۳: ۱۰- ۱۳)
چرا افراد مسن این قدر غمگین بودند؟ سرنخی در این واقعیت که آنها «خانۀ اولین» را دیده بودند وجود دارد. شاید آنها با مقایسۀ این خانه، کمبود وحشتناکی در این این خانه میدیدند؟
ابزار نقل قول/ اشارات اینجا میتواند به ما کمک کند. اشاره به کرناها و سرناها و کلمات سرود «او نیکوست، رحمت او... تا ابدالآباد است»، بدون شک اشارهای است به دوم تواریخ ۵: ۱۳- ۱۴ که شرح تقدیم اولین هیکل اشاره دارد. اما یک تفاوت کلیدی وجود دارد.
پس واقع شد که چون کرنا نوازان و مغنیان مثل یک نفر به یک آواز در حمد و تسبیح خداوند به صدا آمدند و چون با کرنا ها و سنجها و سایر آلات موسیقی به آواز بلند خواندند و خداوند را حمد گفتند: «که او نیکوست زیرا که رحمت او تا ابدالآباد است.» آنگاه خانه یعنی خانۀ خدا از ابر پر شد. و کاهنان به سبب ابر نتوانستند برای خدمت بایستند زیرا که جلال یهوه خانۀ خدا را پر کرده بود.
آیا تفاوت موجود را کشف کردید؟ در عزرا نه جلالی وجود دارد نه ابری از نزول حضور خدا. جای تعجب نیست که گریه کنند. یک هیکل بدون جلال خدا مثل یک ظرف یا خانۀ توخالی است.
با وجودی که در ایام عزرا به اسرائیلیان اجازه داده شد که هیکل را بسازند، این اشاره به دوم تواریخ ما را وادار میکند که وقتی را انتظار بکشیم و بطلبیم که هیکل خدا کاملاً به حالت اولش برگردد، درست مثل روزی که جلال او میآید. این نکتهای است که عهد عتیق با اشاره به روزی در آینده به ما می دهد، روزی که جلال به هیکل خدا آمد، نه در ابر بلکه در هیکل یک نجار ناصری، که یوحنا دربارهاش نوشت: «...جلال او را دیدم، جلالی شایسته ی پسر یگانۀ پدر» (یوحنا ۱: ۱۴).
نویسندگان: سچ و بینان
برگرفته از کتاب «کند و کاو» چاپ انتشارات جهان ادبیات مسیحی