محور اعتقادی مخلوق پست مدرنیته
در اثنای عبور از قلمرو مدرنیته به دنیای پست مدرنیته (آخرین سالهای دهه 90 میلادی در قرن بیستم) طبیعتا در نگاه برخی نوعی دگرگونی مورد انتظار بود، اما تضادهای آشکار هر متفکری میانهرویی را مبهوت ساخت. تضادهایی بنیادی در شالودۀ این تفکر جدید میرفت تا ساختار فکری نسل ما را تغییر دهد. امروز آن تغییرات چنان در تار و پود انسان امروزی (و نسل حاضر) رخنه کرده که کمتر کسی حتی مایل به تامل و پرسش ریشۀ آن ندارد.
در بخش فوق خواندیم که پیروانِ مُدرنیته، اعتقادی راسخ در منطق و برهان داشتند در حالیکه پیروان پست مُدرنیته خط تفکری دیگر برای خود و آیندگان (نسل حاضر) ابداع کردند. اجازه دهید نقل قولی از دکتر وایت را در این بخش با شما به اشتراک بگذاریم. او چنین مینویسد : انسان قبل از مدرنیته اعتقاد و ایمان خود را بر مبنای اقتدار یافت، انسان دوره مدرنیتی اساس ایمان و اعتقاد خویش را بر برهان انسانی نهاد. اما مخلوق دوره پست مدرنیته، هر دو گزینه را رد کرد. بدین معنی که فاقد هر گونه اعتماد و اعتباری در اقتدار موجودی ماورای ابعاد انسانی و حتی منطقی انسانی شد.
ویژگی های اصلی پست مُدرنیته، را میتوان به طور اجمالی در فهرست ذیل یافت:
- پیروان پست مُدرنیته معتقد هستند که تلاش مُدرنیته در حل چالشهای اجتماعی با شکست روبرو شده بود. این ادعا اشاره به مواردی نظیر قتلعام های تاریخی ، جرایم جنگی، شورشهای مدنی و خشونت در بطن جامعه انسانی دارد. دامنۀ این نوع تفکر، قویا پیرامون رویدادهای قرن بیستم است. شاید لازم است نگاهی به شورش ها، اغتشاشات و تظاهرات خیابانی در جامعۀ ایالات متحدۀ آمریکا در سال 2020 (در زمان نگارش این مقاله) را به عنوان یکی از میوههای تفکر این نوع تفکر دانست.
کانون این حرکت اخیر، ظاهرا ناعدالتی در حق سیاهپوستان آمریکا را به عنوان یک معضل معرفی میکند ولی تعریف روشنی برای چگونگی حل این معضل بیان نمیکند. این حرکت تحت عنوان "عدالت اجتماعی" تنها یکی از وجوه متعدد اهداف پست مُدرنیته است. بنا به ادعای این جهانبینی، جامعه و سیستم قانونی و مدنی کشور میباید ریشه کن شده و از ابتدا بازسازی شود. اما سوال بیپاسخ مانده این است، "چگونه یک جامعه و کارگزاران آن قادر به احیای عدالت خواهند بود، وقتی که جهانبینی آن منکر اقتدار خدا، برهان و از اخلاقیات انسانی سلب اطمینان کرده است؟" (اشعیاء 8:61). از آنجاییکه این مقوله خارج از حوصلۀ این مقاله کوتاه است، امید است، مقالۀ مجزایی در این باب را به حضور خوانندگان تقدیم خواهیم کرد.
- فلسفه پست مُدرنیته فاقد هر گونه اعتماد به برهان و منطق است.
- یکی دیگر از ویژگی های پست مُدرنیته، تعددپذیری آن در شناسناندن خود است. دکتر وایت در کتابش تحت عنوان "مبانی پست مُدرنیته" مینویسد: "این تنوع گرایی تلاشی برای اثبات عدم قابلیت اصول برهانی در حل مسایل انسانی است. برای نمونه، هیچ گرایی یکی دیگر از ابزار این فلسفه است که مدعی در عدم قابلیت انسان در پاسخیدهی به سوالات بنیادی زندگی است زیرا که پاسخ صحیح و مطلق وجود خارجی ندارد."
- از دیگر خصوصیات این فلسفه که غالب خوانندگان میباید با آن آشنا باشند یا در گفتار روزمره تجربۀ آشنایی را کسب کرده باشند "نسبیت گرایی" است. این ویژگی در شکل بنیادینش مدعی است که حقیقت تغییرپذیر است. به عبارتی دیگر، حقیقت یک زاییدۀ شخصی است. یک مرد سفید پوست بر مبنای تصور و احساس درونی مجاز است خود را یک در قالب شخصیتی دیگر (نژادی، جنسی و ...) معرفی کند.
- درون گرایی ، یکی دیگر از ویژگی های مورد بحث ما است. این ویژگی یک تئوری فلسفی است که حقیقت را زاییدۀ تجربه و ذهن دروننگر هر شخص معرفی میکند. به اختصار، حقیقتی ماورای تجربۀ شخصی و خارج از چارچوب فرد وجود خارجی ندارد. این نوع تفکر در تضاد با عینیت گرایی است.
- پیامد گرایی (یا نتیجه گرایی) عقیده ای است که طی آن مدعیان پست مُدرنیته آن را نوشدارویی برای مقابله با چالشهای زندگی شخص معرفی میکنند. این نوع حرکت فلسفی در اواخر قرن نوزده ام (1870) در ایالات متحده مطرح شد. در آن دوره، عقیده بر این بود که کاربرد و وظیفۀ عقلانی توضیح، ارائه و انعکاس حقیقت پیرامون است. اما پیامدگرایی (یا پراگماتیزم) تلاش در رد این طرز تفکر داشت. پس در راستای به کرسی نشاندن این عقیدۀ جدید، کاربرد عقلانی را ابزاری برای پیشبینی و حل مسایل قلمداد کرد. یکی از رویکردهای امروز این تلاش در کلیسای ایران و غیر ایرانی پافشاری برخی از به اصطلاح خادمین و کشیشان در تاسیس و راهانداری کلیساهای مجازی است. کلیسایی که فاقد هر گونه مفهوم عینی کلیسا است. این مقوله در سایت نداگر به زودی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
- بدون تردید یکی دیگر از میوه های مسموم پست مُدرنیته، ادعای مشهور آن است، "حقیقتی قابل درک فقط برای من. ادعایی که برای دیگران میتواند فاقد هر گونه ارزش و اعتبار باشد برای من حکم حقیقت را دارد". تفکر واهی در ماورای این جمله منعکس کننده یک ذهن درون گرا است و به عبارتی به این معنی است: "هر انسان قادر به تعریف حقیقت است، حقیقتی که لزوما نباید جهان شمول باشد بلکه در حوزه شخصی تعریف می شود".
در ابتدای این مقاله اشاره به روند زندگی امروزی، ما را برآن واداشت تا آن را کانون آشفتگی بنامیم، آشفتگی ملموسی که تمامی زوایای انسانی را در زیر گسترۀ پهناور خود برده و میبرد. تاثیر پذیری از چنین روحیهای، فرهنگ آکسفورد را به تعریف کلمهای جدید به نام "پسا حقیقت" واداشت، به نحوی که سال 2016 نیز به نام سال پسا حقیقت نیز نامگذاری شد.
پیامی که در ماورای این حرکت نهفته بود، گویای اهمیت نقش احساسات و درون گرایی داشت و بالطبع القای آن در اذهان انسان امروزی یکی از وظایف آن بود. دنیای پیرامون ما، مملو از مردمی است که جهان پیرامون خود را از ذره بین احساسات شخصی مینگرند. از روابط و تصمیم گیری روزانه تا مکاشفه شخصی مذهبی (یا فلسفی) محدود انسانی. نگاهی به جنبشیهای مذهبی غربی در اوایل قرن بیستم و قرن اخیر دال بر این نوع اندیشه است.
امروزه بخش اعظمی از پرستش، تفسیر کلام خدا و حتی بشارت امروزی کلیسا بر مبنای احساسات است. در حوزۀ کلیسای مدرن غربی، موسیقی تبدیل به عنصری گسستناپذیر از این پرستش شده است. کلیسای ایرانی امروزی (تحت لوای پرچم فرهنگ غرب) نیز این فرمان یازدهام را به ده فرمان خدا به افزوده است. فرمانی والاتر و حیاتیتر از ده فرمان نگاشته شده در کتاب خروج (خروج 2:20).
آموزه و تعلیمات مشتق از تفکر پست مُدرنیته همواره در پی هجوم به هر گونه تفکر هدفمند و حقیقت گراست. نوک حمله و تعارض این فلسفه تلاش در تغییر هر گونه ایدئولوژی است که ریشه در روشن سازی ذهن بر مبنای حقیقت عینی (فراهستی) دارد. چرا که پست مُدرنیته پیوسته مدعی است که مسیحیت نیز همانند سایر "ایسم ها" یا مکتب ها (کاپیتالیسم، لیبرالیسم، کمونیسم و سایر ادیان) در رسالت خود شکست خورده است.
تا این بخش از مقاله، این نکته میباید روشن باشد که پیروان این فلسفۀ منکر وجود هر گونه نقطۀ مطلق ارجاعی یا حقیقت مطلق هستند زیرا که در شالودۀ این فلسفه حقیقت مطلق وجود خارجی ندارد. حتی اعتقاد به یک موجود الاهی (به عبارتی جوهر هستی) چیزی جزء یک داستان کهنه نیست. چه بسا که علم این ادعا کهن را فاقد اعتبار یافته است. تناقض در این ادعا زمانی روشن میشود که پیروان این حرکت دانشمندان علم را نیز مانند الاهیدانان مغرض دانسته و آنها را کژگرا خطاب میکنند.
هر شخص اجازه دارد تا تعریفی خاصی برای حقیقت داشته باشد. زیرا که حقیقت مبنی بر تصور و احساس درونی و گرایشهای فردی است. بالطبع شخص، محق در تعریف راستی از ناراستی نیز هست. در توضیح و حمایت از این جمله، ادعا این است که تجربه روشی اساسی در درک پیرامون ما است. احساسات انسانی، ابزاری پسندیده و کافی برای توجیه رویدادها و رفتارهای محیط پیرامون ما هستند. به زبانی روان و ساده، اگر چیزی باعث احساس خوب در فرد شود نتیجتا آن چیز (یا محرک) مطلوب و نیکو قلمداد می شود پس احساسات مرکز تجربه عناصر پیرامون و تصمیم گیری هستند.
یکی دیگر از چالش های مورد بحث در دنیای پست مُدرنیته زبان انسانی است. منظور از زبان، زبان قومی و نژاد خاصی نیست بلکه اشاره به تفاوت ها و اختلافات دارد. دکتر ونهُوزر ، الاهیدان مشهور چنین می نویسد: "مفهوم نهفته در این عبارت، گویای الگویی متمایز و ارتباطاتی است که طی آن واژگانی معین را بر سیر و جریان تجربی انسان تحمیل میکند". کوین ونهُوزر در ادامه میگوید، "همانطور که یک روانکاو در بررسی و امور روانکاوی رویای بیمارش از مجموعه کلمات کاربردی متفاوتی از یک متخصص مغز استفاده میکند، به همان نسبت، یک جامعه شناس سبک و کلمات متفاوتی از یک الاهیدان در گفتمان و بررسی تعریف کلیسا دارد."
نقل قول معروف ژاک دریدا خود به تنهایی گویای تصور باطل این شخصیت و قهرمان فلسفۀ پست مُدرنیته است. او چنین مینویسد: "بیرون از متن، چیزی وجود خارجی ندارد". عقیدۀ دریدا از این جمله این بود که چون انسان محدود به زبان برای ایجاد ارتباط است و از آن جایی که کلمات کاربردی در چارچوب زبان، فاقد ارزش هستند نتیجتا کلمات فقط عناوینی کلیشهای برای ابراز عقاید بوده و فاقد راهی برای سنجیدن پیغام هستند. زبان انسانی محکوم به استفاده از کلمات و عناوینی است که به شکلی جبری در گفتمان روزمرۀ انسانی نفوذ کرده و آن را تحت الشعاع قرار دادهاند.
دکتر ونهوزر اضافه میکند که پست مدرنیته بشریت را قربانی زبان معرفی میکند . مضاف بر مفهوم زبان، یکی دیگر از ویژگی هایی که این فلسفه مشکل ساز یافته است، مسئلهای به نام "دگر روایتی" است. ابتدا این اصطلاح توسط ژان-فرانسوا لیوتار در کتابی که در سال 1984 انتشار داد مورد بررسی قرار داد.
اما به راستی دگر روایتی به چه معنی است؟ دگر روایتی، عبارت است از روایت اصلی یا جهانبینی که تلاش در تعریف مفهوم زندگی دارد. این جهان بینی میتواند در تعریف چارچوب اخلاقی یک جامعه یا حتی در حیطۀ شخصی نقش به سزایی داشته باشد. بالطبع جهانبینی یهود، مسیحی و اسلامی در این فهرست قرار میگیرند و هر جامعه بر اساس جهانبینی کاربردی خود تلاش در تفسیر درک حقیقت و اصول صحیحی برای خود است. لیوتار به عنوان یک سوسیالیست، با گرایشهای مارکسیستی، تعریف عمدۀ پست مدرنیته را فقدان اعتقاد و اطمینان در هر گونه روایت معرفی کرد. او چنین نوشت: "روایت گرایی فاقد هر گونه اساس است، چه در قالب تئوری یا قانونمند حتی اگر منجر به رهایی و آزادی جامعه باشد."
در خاتمه، پُست مدرنیته، حقیقت عینی را مردود میشمارد. چنین ادعایی غالبا منعکس کنندۀ تردید و ناباوری در شالوده و بنیان زبان بشری دارد. از آنجاییکه زبان انسانی در متن کتب مقدسه به کار رفته است بالطبع هر نوع ادعا و گزارش در این کتب در معرض حمله این فلسفه مدرن قرار میگیرند.
برخی نکات از این مقاله:
نکته قابل تعمق و حایزاهمیت این است که شخصیت تاریخی مانند آدلف هیتلر در قرن بیستم، فلسفه و اصول پرگماتیزم خود را از نیچه از بنیانگذاران فلسفه و تفکر پست مُدرنیته آموخته بود. اما بالطبع مقوله ای فراموش شده است.
Heath White, Postmodernism 101: A First Course for the Curious Christian (Grand Rapids, MI: Brazos Press, 2006), 41
Kevin J. Vanhoozer, The Cambridge Companion to Postmodern Theology (Cambridge: Cambridge Univ. Press, 2003), acques Derrida, Of Grammatology, trans. Gayatri Chakravorty Spivak (Baltimore: Johns Hopkins University Press, 19
Vanhoozer, The Cambridge Companion to Postmodern Theology, 13
Jean-François Lyotard, The Postmodern Condition: A Report On Knowledge (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1984 and Manchester: Manchester University Press, 1984
گروهی متشکل از اعضای سابق فعال در کلیسای انجیلی مشایخی ایران که بعد از مهاجرت به غرب با رصد روایت حاکم بر آموزهها و تعالیم کلیسای پروتستان فارسیزبان خارج از ایران، درصدد برآمدند تا با ارائه مطالب، نوشتهها اعم از نگارش یا ترجمه و تعالیم مبتنی بر کتابمقدس بستری را فراهم کنند تا نقشی هدایتگر و اصلاحگرانه برای کلیسای امروز و آینده در دنیای فارسیزبان باشند ...