صفحه نخست / دفاعیات / خصوصیات بدعت ها (بخش دوم)

خصوصیات بدعت ها (بخش دوم)



رد مسیحیت راست‌دین
خصوصیت دیگر بسیاری از گروه‌های بدعتکار، حملۀ مستقیم آنها به مسیحیت راست‌دین می‌باشد. آنها می‌گویند که کلیسا از ایمان واقعی فاصله گرفته است. «هلنا پ. بلاواتسکی» (Helena P. Blavatsky)، موسس فرقۀ بدعتی «تئوصوفی»، در مورد مسیحیت راست‌دین چنین می‌گوید: 

این نام (مسیحیت)، به خصوص در روزگار ما، چنان انحصارطلبانه و متعصبانه مورد استفاده قرار گرفته که اکنون مسیحیت، دین نخوت تمام‌عیار و پلۀ نخست جاه‌طلبی، گنج بی‌رنج، تزویر و قدرت و عرصه‌ای فراخ برای ریاکاری است (ه. پ. بلاواتسکی، “Studies in Occultism” یا «مطالعاتی در سحر و جادو»، انتشارات Theosophical University Press، بدون تاریخ، ص. ۱۳۸).

«جوزف اسمیت»، موسس مورمون‌ها گفت هنگامی که از خداوند پرسید که به کدام کلیسا برود، پاسخی که به او داده شد شامل این ارزیابی در مورد کلیسای مسیحی بود:

... به من چنین پاسخ داده شد که من نباید به هیچ یک از کلیساها ملحق شوم، زیرا همۀ آنها در اشتباه‌اند، و شخصی که مرا مورد خطاب قرار می‌داد، گفت که در نظر او همۀ اعتقادات آنها تباه و همۀ پیروان آن کلیساها فاسد هستند. و گفت که «این قوم به زبان‌های خود به من تقرب می‌جویند و به لب‌های خویش مرا تمجید می‌نمایند، لیکن دل‌شان از من دور است. احکام مردم را به منزلۀ فرایض تعلیم می‌دهند و صورت دین‌داری دارند، لیکن قوت آن را انکار می‌کنند» (جوزف اسمیت، “The Pearl of Great Price” یا «مرواید گرانبها»، ۲: ۱۸-۱۹).

دوگانگی سخن
یک خصوصیت دیگر برخی از گروه‌های بدعتکار این است که در حضور عموم مردم یک چیز می‌گویند، لیکن در بین خود به چیزی کاملا متفاوت اعتقاد دارند. در واقع، بسیاری از سازمان‌ها خود را مسیحی می‌خوانند، اما اصول و مبانی این ایمان را انکار می‌کنند. 
«کلیسای مورمون» نمونه‌ای از این نوع دوگانگی سخن را در حضور خود دارد. نخستین مادۀ اعتقادنامه در «کلیسای عیسای مسیح مقدسانِ زمان‌های آخر» چنین می‌گوید: «ما به پسر او، عیسای مسیح... ایمان داریم.» از این جمله چنین برداشت می‌شود که مورمون‌ها مسیحی هستند، چون به عیسای مسیح ایمان دارند. با این وجود، وقتی که به معنا و منظور آنها از ایمان‌شان به عیسای مسیح توجه کنیم، در می‌یابیم که از مسیحیت راست‌دین بسیار دور هستند. علیرغم این واقعیت، از تبلیغات «کلیسای مورمون» چنین برداشت می‌شود که آنها فرقه یا کلیسای دیگری از مسیحیت هستند. بنابراین، باید مواظب سازمان‌هایی باشیم که در تبلیغات‌شان خود را «مسیحی» قلمداد می‌کنند، لیکن تعالیم داخلی‌شان با کتب مقدسه منافات دارد. 

 

تعلیم غیر کتاب‌مقدسی در مورد ماهیت خدا (تثلیث)
خصوصیت دیگر همۀ بدعت‌های غیر مسیحی این است که تثلیث اقدس را یا صریحاً انکار می‌کنند و یا عقیدۀ آنها در مورد آن، ناکافی است. معمولا به آموزۀ کتاب‌مقدسی تثلیث، یعنی یک خدا در سه اقنوم یا شخص، این اتهام زده می‌شود که منشأ آن شیطانی و یا از دوران بت‌پرستی باقی مانده است. 
«شاهدان یهوه» نمونه‌ای از این دسته هستند. آنان می‌گویند: «در مورد آموزۀ تثلیث الاهی، هیچ دلیل معتبری در کلام خدا نیست» (چارلز راسل، “Studies in the Scripture” یا «مطالعاتی در کتب مقدسه»، جلد پنجم، انتشارات بروکلین، سال ۱۹۱۲، ص. ۵۴). «حقیقت واضح و روشن آن است که این نیز یکی دیگر از تلاش‌های شیطان است که می‌خواهد مانع از آن شود که شخص خداترس، حقیقت یهوه و پسر او مسیح عیسی را بیاموزد» (“Let God Be True” یا «بگذارید خدا همان خدای حقیقی باشد»، انتشارات بروکلین، انجمن کتاب‌مقدس و جزوات واچ‌تاور، سال ۱۹۴۶، ص. ۹۳).
فرقۀ بدعتی «راه جهانی» نیز موضعی مشابه دارد: «مدت‌ها پیش از شروع مسیحیت، ایدۀ خدای تثلیث یا یک خدا در سه شخص، اعتقادی رایج در بین ادیان باستانی بود. اگرچه بسیاری از این ادیان، خدایان بسیار کوچکی داشتند، لیکن مشخصا به یک خدای برتر معتقد بودند که از سه شخص یا سه جوهره تشکیل شده بود. بابلی‌ها از یک مثلث متساوی‌الاضلاع به عنوان نشانۀ خدای «سه در یک» خود استفاده می‌کردند. امروزه هم نشانۀ معتقدان به خدای سه در یک، همین می‌باشد» (Jesus Christ Is Not God یا «عیسای مسیح خدا نیست»، ویکتور پال ویرویل، انتشارات American Christian Press، سال ۱۹۷۵، ص. ۱۱).
بنابراین، نشانۀ خاص بدعت‌ها، انحراف آنها از آموزۀ تثلیث و ماهیت خدا نیز می‌باشد. 

الاهیات متغیر
تعالیم بدعت‌ها پیوسته در حال تغییر و تبدیل هستند و هیچ شالودۀ مطمئنی ندارند که بتوان به آن امید بست. پیروان هر بدعت خاص، همین که یک تعلیم را می‌آموزند، متوجه می‌شوند که بعدها آن تعلیم تغییر کرده است و یا با مکاشفه‌ای دیگر، نقض گردیده است. اغلب بدعت‌ها این را انکار می‌کنند؛ به جز «کلیسای متحده» که اخیرا اقرار نموده که الاهیات آنان در حال تغییر بوده است. 

به عنوان مثال، «شاهدان یهوه» سابقا معتقد بودند که واکسیناسیون امری گنا‌ه‌آلود است. هر کس که اجازه می‌داد در مقابل نوعی بیماری واکسینه شود، جایگاه خوب خود را در آن سازمان از دست می‌داد. امروزه دیگر چنین چیزی تعلیم داده نمی‌شود. 
نشریۀ مسیحیت امروز (Christianity Today)، در مقاله‌ای که طی آن مصاحبه‌ای با «ویلیام سِتنار» (William Cetnar) (مقام عالی‌رتبۀ اسبق در «شاهدان یهوه») انجام داده، می‌نویسد: به نظر «سِتنار»، منع جنجال‌ برانگیز دریافت خون، احتمالا پس از درگذشت «فرانتز» (Fredrick Franz، رییس ۸۷ سالۀ «شاهدان یهوه» است) بر داشته خواهد شد.  احتمال آن می‌رود که تاریخ جدیدی در خصوص انتهای عالم اعلام گردد («شاهدان یهوه» قبلا هفت مرتبه برای بازگشت ثانوی مسیح تاریخی را پیشگویی و تعیین کرده‌اند)؛ که امکان دارد سال ۱۹۸۸ باشد.  بنا بر ضرورت محض ریاضیاتی، باید تغییری در این تعلیم «شاهدان یهوه» صورت بگیرد، که بر اساس آن، مسیح قبل از مردن همۀ ۱۴۴۰۰۰ شاهد برگزیده، باز خواهد گشت. در سال ۱۹۱۴، تعداد ۱۴۴۰۰۰ نفر توسط شاهدان زندۀ آن زمان تعیین گردید که امروزه تعداد بسیار قلیلی از آنها زنده هستند. لیکن قرار بود که مسیح، قبل از مرگ همۀ این نسل، باز گردد (Christianity Today، ۲۰ نوامبر ۱۹۸۱، ص. ۷۰). «کلیسای مورمون» نیز به همین اندازه در تغییر دادن عقایدش مقصر است. معروف‌ترین نمونه از این تغییر و تبدیل را باید در اعتقاد و عمل آنها به تعدد زوجات (یا چند همسری) یافت، که بعدها ممنوع گردید. 

رهبری قوی
معمولا بدعت‌ها دارای این خصوصیت هم هستند که شخصیت‌های اصلی و رهبرانی دارند که خود را انبیای الاهی و تنها کسانی می‌دانند که به خدای متعال دسترسی دارند! از آن جایی که شخص رهبر گروه، دارای چنین رابطۀ خاصی با خدا است، پس او می‌تواند الاهیات و اصول عملی فرقۀ غلط خود را دیکته نماید. نتیجتاً، وی تاثیر بسیاری بر گروه خود می‌گذارد. به عنوان مثال، این امر در «کلیسای متحده»، فرقۀ «راه جهانی» و «کلیسای جهانی خدا» مصداق دارد.
این رهبری قوی، پیروان بدعت را در ایمان، رفتار و شیوۀ زندگی، در وابستگی کامل به بدعت، اسیر می‌کند. هنگامی که رهبری به دست شخصی بیفتد که کاملا فاسد باشد، نتایج ناگوار و غم‌انگیزی به بار خواهد آمد؛ مانند واقعۀ اسف‌انگیز فرقۀ «معبد مردم» (People’s Temple) و «جیم جونز». هرچه ادعاهای رهبر بدعتی چشمگیرتر باشد، امکان ختم آن به واقعه‌ای غم‌انگیز بیشتر خواهد شد. 

نجات به وسیلۀ اعمال
انجیل فیض خدا تعلیمی است که در هیچ یک از بدعت‌ها به چشم نمی‌خورد. در بدعت‌ها به هیچکس چنین تعلیم داده نمی‌شود که او می‌تواند صرفا توسط ایمان به عیسای مسیح، از لعنت ابدی نجات یابد، بلکه همواره سخن از ایمان به عیسای مسیح به علاوۀ «انجام این» یا «پیروی از آن» مطرح است. همۀ بدعت‌ها، به آموزه نجات به وسیلۀ فیض از طریق ایمان، چیزی می‌افزایند. این عنصر اضافی می‌تواند تعمید، اطاعت از احکام و فرایض انجیل، و یا چیز دیگری باشد؛ لیکن هرگز تعلیم داده نمی‌شود که ایمانِ صرف به مسیح، باعث نجات شخص خواهد شد. 
«هربرت و. آرمسترانگ»، موسس و رهبر «کلیسای جهانی خدا»، نمونه‌ای از این مورد است:

بنابراین، نجات یک روند است! اما خدای این جهان چگونه چشمان‌تان را نسبت به آن نابینا خواهد کرد! او می‌کوشد شما را بفریبد تمام توجه شما در این مورد، به «پذیرفتن مسیح» و «نفی اعمال» معطوف گردد – و فکر می‌کنید که با یک تحول ناگهانی «نجات» خواهید یافت. اما کتاب‌مقدس نشان می‌دهد که هنوز هیچکس نجات نیافته است (هربرت و. آرمسترانگ، “? Why Were You Born?”، یا «چرا به دنیا آمده‌اید؟»، ص. ۱۱).

پیشگویی‌های دروغین
خصوصیت دیگر بدعت‌ها این است که اغلب، به اعلام نبوت‌ها و پیشگویی‌های دروغین می‌پردازند. رهبران بدعت‌ها که معتقدند به طریقی الاهی توسط خدا خوانده شده‌اند، پیشگویی‌های گستاخانه‌ای در مورد رخدادهای آینده کرده‌اند و تصور می‌کنند که این پیشگویی‌ها با الهام الاهی بر آنها مکشوف شده است. متاسفانه، عمر رهبران این بدعت‌ها کفاف نمی‌دهد تا شاهد تحقق نیفتادن پیشگویی‌های خود در مورد اتفاقات آینده باشند. شخصی که چنین نبوتی می‌کند، نبی کاذب خوانده می‌‌شود.
«هربرت و. آرمسترانگ» (رهبر «کلیسای جهانی خدا») در نوشته‌ای به سال ۱۹۶۷ چنین نوشت: «حال، سایر نبوت‌ها نشان می‌دهند که ما به زودی (شاید در حدود چهار سال دیگر) شاهد چنان قحطی و گرسنگی و به دنبال آن بیماری‌های واگیرداری خواهیم بود که جان میلیون‌ها نفر را خواهد گرفت.... چنین وضعیتی پیش خواهد آمد! و منظور من ۴۰۰ سال دیگر نیست – و نه ۴۰ سال دیگر – بلکه همین «چهار» یا «پنج» سال دیگر» (هربرت و. آرمسترانگ، “The United States and British Commonwealth in Prophecy” یا «ایالات متحده و کشورهای مشترک‌المنافع بریتانیا در نبوت‌ها»، انتشارات کالج آمباسادور، سال ۱۹۶۷، ص. ۱۸۴).
«شاهدان یهوه» پیشگویی‌های دروغین بسیار را از خود به جا گذاشته‌اند. این کار را از موسس و نخستین رهبر خود، «چارلز ت. راسل» آموخته‌اند که پایان جهان را سال ۱۹۱۴ پیشگویی‌کرد! حال خودتان قضاوت کنید (اول یوحنا ۴: ۱).

نتیجه‌گیری
در عین حال که هر گروهی را که چنین خصوصیاتی داشته باشد‌، نمی‌توان بدعت خواند، مواظب گروه‌هایی باشید که بعضی از این خصوصییات را دارند. نشانۀ قطعی یک بدعت، نظر آن دربارۀ شخص عیسای مسیح است. نهایتا همۀ بدعت‌ها این واقعیت را انکار می‌کنند که عیسای مسیح، خدای پسر، دومین شخص تثلیث اقدس و تنها امید بشر است. 


برگرفته از کتاب شناخت بدعت‌ها
نویسندگان: جاش مک‌داول و دان استیوارت
 




...

 

رفتن به بالا