بخش سوم
در بخش دوم، از اصل چیستی و انتخاب موضوع صحبت کردیم و به ارتباط معنادار بین این دو اصل کیستی و چیستی پرداختیم. در بخش سوم و نهایی به اصل چگونگی یا همان «گفتمان» خواهیم پرداخت. در اصل گفتمان نه صرفا گفتگو بلکه در اصل «چگونه گفتن» است. اینکه چه کسی (اصل کیستی) چه موضوعی (اصل چیستی) را انتخاب و آن را چگونه (اصل چگونگی) عرضه میکند شاکله استدلالات این مجموع مقالات در تحلیل ما از مناظره در باب خدمت زنان در کلیساست. بیایید با هم در چگونگی و اهمیت آن تامل کنیم.
اصل چگونگی
اصل چگونگی بر گوینده، طرز بیان او، ظرف زمانی و تبعات و عوارض جانبی گفتمانسازی دایر است. اینکه چه کسی، چه چیزی را در چه بازۀ زمانی (ظرف زمان) از تحولات اجتماعی میگوید تاثیر مستقیمی بر نتایج آن در جامعه (اینجا، کلیسا) میگذارد. انتقاد علیزاده به نقل قول توسلی در مصاحبۀ راسل مور (مدیر فعلی مجلۀ کریستییانیتی تودی) با ان. تی. رایت بیارتباط با این موضوع نیست. علیزاده معتقد است ورود اندیشههای شخصیتهایی مثل ان. تی. رایت به دنیای مسیحیت ایرانی مناسب نیست. دلیل این امر با اینکه به صورت روشن و مستقیم بدان اشاره نشد، بیشک باورهای لیبرالی از مسیحیت از نگاه صاحبنظرانی است از دستۀ دکتر رایت. توسلی در این باب سخنی نگفت یا ردیهای بر نظر علیزاده ارائه نداد ولی در جای جای صحبتهای توسلی تاکید بر کلیدواژۀ «آکادمیک» به نوعی تلقی و استناد به گفتمانی است که در پی پا فرا گذاشتن از عرصۀ عمومی به عرصۀ آکادمیک دارد. اما طیف علیزاده معتقد است ظهور و ترویج و تعمیم اندیشههای منتسب به دکتر رایت دستاورد نتیجهبخشی برای کلیسا در شرایط امروزی ندارد. البته با اینکه با این موضوع با انتساب صفت «لیبرال» اشاره نشد ولی در جهان غرب اندیشههای دکتر رایت در طیف برداشتهای نسبتا لیبرالی در جامعۀ مسیحی تلقی میشوند.
اما در جایگاه نقد فرامتنی، میتوان این پیشفرض مخفی یا به زبان نیامده از دو سوی این طیفها را به شکل زیر عرضه کرد:
طیف علیزاده معتقد است در این برهه از حیات کلیسای نوپای پروتستان ایران، ورود اندیشههای لیبرالی در قالب پلتفرمهای موجود و به پیش کشیدن گفتمانهای لیبرالی از جمله حضور زنان در رهبری کلیسا برای رشد و ترقی این کلیسا نه تنها مفید نیست، بلکه مضر است. در طرف دیگر این جریان، طیف توسلی یا طرفداران این نظام فکری گفتمانسازیهای نو و ورود اندیشههای تازه، همگام شدن با نگاههای نو را برای همین کلیسا مفید میدانند. طیف علیزاده خود را به طیف الاهیات مبتنی بر کتابمقدس مرتبط میداند و همانطور که در بحث کیستی بدان اشاره شد، خود را پیشرو در گفتمان اصلاحگران یا سنت اصلاحات کلیسایی میداند و معرفی میکند. در طرف مقابل، طیف توسلی به دنبال برچسب لیبرالی برای خود نیست، اما برداشتهای جاری این طیف حال اگر کاملا منطبق بر اندیشههای لیبرالی نباشد، در بسیاری گفتمانهای جاری با این نوع نگاه مماس است و باور دارد باید این مسائل را در کلیسا مطرح کرد و هیچ گزندی از این راه برای کلیسا متصور نیست. اینجاست که چگونگی موضوعیت مییابد و میتوان در چند بعد بدان پرداخت.
نخست، اگر بپذیریم که کلیسای پروتستان ایرانی، بدون توجه به گرایشات فرقهای، هنوز کلیسای نوپایی است که هنوز در بحثهای جاری و اساسی از جمله درک اصول اساسی ایمان مسیحی در قدمت کمسابقه و در وزن میراث حکمت سبک است، چگونگی در ارائۀ گفتمان ممکن است مسیر را به کجراهی و کجفهمی مخاطبان سوق دهد. شاید مثالی متقن از سالهای آغازین شبکههای مطرح مسیحی تا ۲۰۱۰ که هنوز کلیساهای محلی در ایران به شکل رسمی بسته و پلمپ نشده بودند خالی از لطف نباشد. در میان کسانی که در کلیساهای ایران در طول این سالها خدمت میکردند، چه کسانی که هنوز در ایران ساکنند و چه غربتنشینان کنونی، اکثریت غریب به اتفاق با انبوهی از سوالات متعدد و تعالیم غیر مرسوم با سنتهای موجود در کلیساهای جماعت ربانی و انجیلی (پرزبیتری) در گروههای کتابمقدس خود درگیر بودند که فلان کشیش یا معلم در شبکۀ فلان چنین تعلیم داد و چنین گفت و شما (خطاب به معلمین کلیساهای مذکور) دقیقا خلاف این را گفتید و عمل میکنید. یا اینکه فلان تعلیمی که فلان معلم از شبکۀ فلان داده، برای من قابل درک نبود چون کتابمقدس چیزی غیر از این میگوید. البته این تفاسیر در لباس گلایه خلاصه نمیشد و قطعا معلمین مستقر در شبکههای تلویزیونی نقش مهمی در رشد و بالندگی کلیسا داشتند ولی نمیتوان بی هیچ دلیل این گمگشتگی مخاطبان نوایمان و نو مسیحی را که هنوز در کوچۀ شاگردسازی قدم میزنند برای رانندگی به اتوبان گفتمانهای نو برد و آنها را گمگشتهتر و گیجتر کرد. گفتمانسازی امر ناپسندی نیست ولی باید به قاعده و متکی به درک شرایط باشد. حذف گفتمان مقابل چه سنتی و حتی لیبرال، سلب آزادی فکر و عقیده برای مخاطب است.
در جایگاه دوم، به زعم ما، هیچ اشکالی به طیفبندی و قاعدهمندی در گفتار و گفتمانسازی وارد نیست. همانقدر که طیف سنتی در پی اشاعۀ فرهنگ سنتی کلیساست، به همان اندازه طیف لیبرال هم میتواند نظریات خود را ارائه و بیان کند. معضل اصلی طیفی است که خود را بینام و نشان میخواند و مخاطبی که به بحثها و تاریخچه آشنا نیست، با اعتبار به صحبت از پذیرش متقابل و آیات گزینشی، از هر طیفی که باشد، با او همراه میشود و در نهایت ممکن است بعد از سالها دچار سردرگمی و حتی لغزش در ایمان شود.
به همین دلیل و آنچه بدان پرداختیم، اتفاقا در این برهه از تاریخ کلیسای ایران به نظر پسندیدهتر آن است که هر معلمی یا صاحبنظری در هر مقام و منصبی، از هر شبکۀ تلویزیونی یا رسانۀ تصویری و صوتی، دستکم خود را معرفی کند و جایگاه خود را به صورت مشخص بیان کند. اینکه در چه کلیسایی خدمت میکند، چه آثار و اندیشههایی را دنبال میکند. اصول اعتقادی و باورنامههای او کدامند و یا به چه طیف و خط فکری باور دارد و اصلا عضو چه کلیسایی است. اینجاست که مخاطب میداند با چه طیفی روبروست و در مقایسۀ آرا و اندیشههای پیش رو کدام گرایش یا برآیند گرایشات مختلف را میپسندد. اتفاقا مصداق این موضوع در اشارۀ توسلی به دنیای آکادمیک، اتکای او به گفتههای دکتر رایت و کریستییانیتی تودی و کتابهای معرفی شده از جانب او مثل کوین گایلز و در مقابل اشارۀ علیزاده به دکتر کوستنبرگ و راینر و طیف محافظهکار و باورمند به سنت اصلاحات تاییدی است بر روند و خط فکری هر دو طیف. این نوع نگاه، دستکم مخاطب را در جایگاه انتخاب و اعتقاد قرار میدهد و آزادانه به او اجازه میدهد با تفکر و تعمق در آرا و اندیشههای طیفهای مختلف دست به انتخاب بزند.
سخن آخر
به هر روی، چه به سمت فرقهگرایی و مرزبندیهای مشخص قدم برداریم و یا پاندولی عمل کنیم، مخاطب متفکر مسیحی مهاجر یا مقیم در داخل خاک کشور ایران یا افغانستان (که ممکن است مخاطب این موضوع باشد)، پیشفرضهای باورهای طیفی را چه در طیف حاکم باشید و چه طیف مقابل، به چالش خواهد کشید. و نباید نیز از مخاطب انتظار داشت با جزء به جزء کلمات و آرا و اندیشههای شما همنظر و همفکر باشد. این امر، با اینکه در سطح شبکههای تلویزیونی و مصداقهای عملی آن در این مقاله بدان نپرداختیم، باید در سیاستهای شبکههای تلویزیونی نیز حاکم باشد. باید تکلیف مخاطب با رسانۀ پیش رو مشخص باشد. این رسانه به چه باور دارد و چه طیفی را حمایت و از چه طیفهایی در سنگر تعلیمی خود تشویق و حمایت میکند.
تکلیف امروز این دو طیف در بحث مناظره و حتی طیفهای دیگر، پرورش افرادی است که بتوانند آمادۀ پاسخ به پرسشها و چالشهای پیش رو باشند. استنادگریزی، پافشاری بر روایتهای حاکم، بحثهای ملا لغتی برای جامعۀ فردای مسیحی نه مقبول است و نه مطلوب. جامعۀ ایران امروز اگر در معنای کلاسیک هم سکولار نباشد، دستکم باید پذیرفت که دینگریزی، فرار از باورهای رایج علاوه بر گرایش به باورهای نو از جمله مسیحیت، حتی به سمت دینستیزی هم گرایش پیدا کرده است. مخاطب امروز چند هزار نفری این ویدیوها یا مناظرهها یا به زعم آمارهای شبکههای تلویزیونی، چند میلیون مسیحی ایرانی، مشخصا در پی درک کیستی اندیشههای پشت پرده است. او آنقدر آزاداندیش هست که بتواند دست به انتخاب بزند. آنقدر درک اجتماعی دارد که بتواند تشخیص بدهد چه کسی درصدد چه نوع گفتمانسازی است ولی دستکم با توجه به آنچه در این مقال گفتیم، شاید همگام با آنچه طیف علیزاده درصدد گفتن آن است، شاگردسازی کافی برای مخاطبان مسیحی صورت نگرفته که بتوان گرایشات مقابل از طیف توسلی را که نگاه آزادنگرانه و همراستایی اجتماعی دارند را به مخاطب ایرانی مسیحی با گفتمانهایی اینچنینی مواجهه داد. از سوی دیگر، باید پذیرفت که کلیسا نیز از دنیای اطراف متاثر شده و رویارویی با نوآوریهای دنیای امروز گریزی از گفتمانهای جدید نیست اما چگونه گفتن و معرفی ابعاد جدیدی از آرای امروزی مستلزم یک آمادگی، بسترسازی، روشنگری، و قطعا اعلام موضع واضح این گفتمانهای تازه است. در هر روی، همۀ طیفهای مسیحی از هر گرایشی با بحرانهایی جدی پس از گشایشهای سیاسی در ایران آینده روبرو خواهند بود که آمادگی امروز برای بلوغ و عمل خردمندانۀ آینده را میطلبد.
زمان باز شدن فضای سیاسی و اجتماعی برای ورود قدرتمندانه و آزادانۀ گفتمان مسیحی در ایران بر کسی مشخص نیست. ممکن است دههها این گشایش صورت نگیرد. حتی ممکن است این طیفهای دیاسپورایی نیز امکان ورود و ظهور به این فضا را نداشته باشند. اما در این روند پیش رو، باید به یاد داشته باشیم که مخاطبین بالقوه معلمین دیروز و امروز را در طول سالها با عدسی نقادانه خود ارزیابی میکنند. نیات آنان را نیز در بوتۀ آزمایش قرار میدهند. اینکه چه میگویند و چه تاثیری میگذارند، برای مخاطب مهم است.
همیشه شایسته است که هر طیف مسیحی نیز بیاموزند که وقتی در معرض دید و مخاطب قرار میگیرند، از نقد و انتقاد مبرا نیستند. دلسوزی برای جامعۀ مسیحی و پادشاهی خدا در میان یک قوم مستلزم حکمتی است بتواند خود را در ایمان استوار نگاه دارد و هر چیزی را به فراخور فطانتی که از ترس خدا حاصل میشود در زمان درست و برای پیشبرد ملکوت خدا در جامعه مطرح کند. هدف گفتمانسازی سردرگمی بیشتر برای مخاطب نیست بلکه روشنگری و رشد و تعالی جامعه مسیحی است.
گروهی متشکل از اعضای سابق فعال در کلیسای انجیلی مشایخی ایران که بعد از مهاجرت به غرب با رصد روایت حاکم بر آموزهها و تعالیم کلیسای پروتستان فارسیزبان خارج از ایران، درصدد برآمدند تا با ارائه مطالب، نوشتهها اعم از نگارش یا ترجمه و تعالیم مبتنی بر کتابمقدس بستری را فراهم کنند تا نقشی هدایتگر و اصلاحگرانه برای کلیسای امروز و آینده در دنیای فارسیزبان باشند ...