در صفات مشترک
مسیح نه تنها توانایی انجام اعمالی را داشت که فقط خدا قادر به انجامشان بود، بلکه صفاتی را دارا بود که به خدا نسبت داده میشد. این صفات هم در نبوتهای عهد عتیق دربارۀ ماشیح یا مسیح موعود آمده، و هم در عهد جدید به صورت اشاراتی مستقیم به عیسی یافت میشود. نبوتهای عهد عتیق که به عیسای مسیح اشاره دارند و نیز صفات او را میتوان در فصل ۹ کتاب دیگر نویسنده یعنی Evidence That Demands a Verdict (یا «مدرک انکار ناپذیر») یافت. در اینجا به بررسی اشارات مستقیم عهد جدید خواهیم پرداخت.
صفات الاهی را معمولا به دو دستۀ مافوق طبیعی و اخلاقی تقسیم میکنند.
در خصوص صفات مافوق طبیعی، ابتدا باید بگوییم که خدا قائم به ذات است؛ و سپس آنکه او به غایت عظیم (یا نامحدود) است. با توجه به عظمت یا نامحدود بودن خدا میتوان گفت که او جاودانی، تغییرناپذیر، حاضر مطلق، قادر مطلق، کامل، غیر قابل درک و دانای مطلق است.
در خصوص صفات اخلاقی، باید بگوییم که خدا قدوس، صادق، مهربان، عادل، امین و رحیم است. خدا موجد همۀ صفات مذکور است، و در این مورد، انسان فاصلۀ بسیاری با کمال آرمانی این صفات دارد. وجود همۀ این صفات در خدا بدیهی است و نیازی به آوردن مدارک و شواهد بیشتر برای اثبات آن نیست. اگر صفات مافوق طبیعی خدا در مسیح وجود داشته باشند، پس صفات اخلاقی او نیز به همان ترتیب، اجزای جداییناپذیر وجود وی خواهند بود. بنابراین، تاکید ما در اینجا بر صفات مافوق طبیعی خواهد بود.
بسیاری از اظهارات عیسی در خصوص یکی بودن او با پدر، به همین موضوع مربوط میشوند؛ به ویژه یوحنا ۱۶: ۱۵، «هرچه از آنِ پدر است، از آنِ من است.» این ادعایی شگفتانگیز است که و نشان میدهد که چرا در آیۀ قبلی (یوحنا ۱۶: ۱۴) او میتوانست بگوید که کار روحالقدس، جلال دادن مسیح میباشد: «او مرا جلال خواهد داد، زیرا که از آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد.» دربارۀ شخصیت خدا، چیزی بیشتر از خودِ مسیح وجود ندارد که بدانیم (یوحنا ۱۴: ۹).
• مسیح واجد صفات مافوق طبیعی خداست. این صفات شامل همۀ آن چیزی است که میتوان آن را جوهره و ذات خدا نامید (فهرست زیر صرفا به طور خلاصه آورده شده است.)
۱- قائم به ذات
این خصوصیت در مسیح هست که او برای وجود خود، متکی به هیچ چیز یا هیچ شخص دیگری نمیباشد، و کل حیات به او متکی است. یوحنا ۱: ۴ میگوید: «در او حیات بود.» مسیح در یوحنا ۱۴: ۶ میگوید: «من... حیات هستم». او نمیگوید، «من حیات دارم»، بلکه میگوید، «من حیات هستم». جدا از مسیح، هیچ حیاتی، از آمیب گرفته تا فرشتۀ اعظم، وجود نخواهد داشت. این آیات را باید به یهوه نسبت داد – همان طور که در خروج ۳: ۱۳-۱۵ و ۶: ۲-۹ نسبت داده شدهاند (به کولسیان ۱: ۱۵-۲۳ نیز مراجعه نمایید).
۲- جاودانه
هنگامی که این صفت جاودانگی در مورد مخلوقات خدا به کار برده میشود، به معنای ابدی و بیانتها بودن نیست. البته در مورد خدا، معنای آن، بدون ابتدا و بدون انتهاست. نمونۀ واضحی از این را میتوان در اول یوحنا ۵: ۱۱ و ۲۰ یافت - «و آن شهادت این است که خدا، حیات جاودانی به ما داده است و این حیات، در پسر اوست.»
«ما آگاه هستیم که پسر خدا آمده است و به ما بصیرت داده است تا حق را بشناسیم و در حق، یعنی در پسر او عیسای مسیح هستیم. اوست خدای حق و حیات جاودانی.»
به یوحنا ۸: ۳۵؛ اول یوحنا ۱: ۲؛ میکاه ۵: ۲ و اشعیا ۸: ۶ نیز مراجعه کنید.
۳- دانای مطلق
این صفت که آگاهی کامل هم به آن اطلاق میشود، عبارت است از خصوصیت دارا بودن تمامی دانش. مدرک کتابمقدسی در مورد دانش مطلق مسیح، در سه مورد یافت میشود:
اول، در اظهار نظر شاگردان: «الان دانستیم که همه چیز را میدانی و لازم نیست که کسی از تو بپرسد. بدین جهت باور میکنیم که از خدا بیرون آمدی» (یوحنا ۱۶: ۳۰). ضمنا با یوحنا ۲۱: ۱۷ نیز مقایسه کنید.
دوم، در شهادت کتابمقدس: «”و لیکن بعضی از شما هستند که ایمان نمیآورند“؛ زیرا که عیسی از ابتدا میدانست کیانند که ایمان نمیآورند و کیست که او را تسلیم خواهد کرد» (یوحنا ۶: ۶۴). ضمنا به یوحنا ۲: ۲۳-۲۵ نیز مراجعه کنید.
بعضیها اغلب متی ۲۴: ۳۶ را به عنوان یک مورد استثنا مطرح میکنند تا بگویند که مسیح دانای مطلق نبود. با این وجود، بسیاری از دانشمندان علم الاهی، از جمله آگوستین (Augustine) نیز، متوجه شدند که در اینجا فعل «اطلاع داشتن» به معنای «آشکار ساختن یا اعلام کردن» است. بنابراین، عیسی میگوید که از جانب پدر دستور ندارد که در این زمان چنین چیزی را اعلام نماید («شِد» Shedd، “Dogmatic Theology” یا «الاهیات اصول قطعی»، جلد دوم، ص. ۲۷۶).
۴- قادر مطلق
این به آن معناست که خدا میتواند هر آنچه را که با ذات الاهیاش در تضاد نباشد، انجام دهد. به عنوان مثال، خدا نمیتواند گناه کند، زیرا او قدوس و عادل است. غیر از این مورد، خدا قادر به انجام هر کار دیگری میباشد (مرقس ۱۰: ۲۷). نام دیگر این خصوصیت، توانایی کامل اس.
مسیح ادعا کرد که در این زمینه، با خدا برابر است. «آمین آمین به شما میگویم که پسر، از خود هیچ نمیتواند کرد، مگر آنچه بیند که پدر به عمل آرد. زیرا که آنچه او میکند، همچنین پسر نیز میکند. زیرا که پدر، پسر را دوست میدارد و هر آنچه خود میکند، بدو مینماید» (یوحنا ۵: ۱۹).
عیسی نیز قادر علیاطلاق خوانده میشود. «”من هستم الف و یا، اول و آخر“، میگوید آن خداوند خدا که هست و بود و میآید؛ قادر علیاطلاق» (مکاشفه ۱: ۸).
این آیه را با مکاشفه ۱: ۱۷-۱۸ و ۲۲: ۱۲-۱۳ و اشعیا ۴۱: ۴ مقایسه کنید.
۵- حاضر مطلق
عموما این صفت را حاضر در همه جا نیز میگویند. این به آن معناست که خدا در همه جا هست. هیچ جایی وجود ندارد که او در آنجا نباشد. آنچه اهمیت دارد این است که متوجه باشیم که معنیاش این نیست که خدا همه چیز است، بلکه او در همه جا حاضر است. خدا از خلقت خود جداست. «... و ایشان را تعلیم دهید که همۀ اموری را که به شما حکم کردهام حفظ کنند. و اینک من هر روزه تا انقضای عالم همراه شما میباشم» (متی ۲۸: ۲۰).
• مسیح صفات اخلاقی خدا را نیز داراست. اینها صفاتی هستند که به شخصیت خدا مربوط میشوند. باز هم متذکر میشویم که این فهرست، کامل نیست.
۱- قدوس
این یعنی خدا پاک است. او نمیتواند گناه کند و به شرارت یا گناه، در عمل یا در ذات خویش آلوده نمیشود. مسیح نیز همین صفت را داراست. «فرشته در جواب وی گفت، ”روحالقدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آن جهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد» (لوقا ۱: ۳۵).
۲- راستی
راستی یعنی حرف و عمل شخص یکی باشد و این حرف و عمل در عالم واقعیت هم مصداق داشته باشند. در این صورت، چنین شخصی هرگز دروغ نمیگوید. ادعاهای مسیح در این خصوص بسیار محکم بودند. او نه تنها ادعا کرد که حقیقت را میداند، بلکه ادعا نمود که خودش راستی است. راستی هرگز نمیتواند دروغ بگوید.
«عیسی بدو گفت، ”من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز به وسیلۀ من نمیآید“» (یوحنا ۱۴: ۶). «و به فرشتۀ در کلیسای فیلادلفیه بنویس که: ”این را میگوید آن قدوس و حق که کلید داوود را دارد، که میگشاید و هیچکس نخواهد بست و میبندد و هیچکس نخواهد گشود“...» (مکاشفه ۳: ۷).
۳- محبت
این یعنی محبتی که ذاتا بدون قید و شرط است و از صفات خداست. در اینجا هم ادعاهای برجستهای در مورد محبت مسیح وجود دارند. «زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود، که پسر یگانۀ خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد» (یوحنا ۳: ۱۶).
«به شما حکمی تازه میدهم که یکدیگر را محبت نمایید، چنان که من شما را محبت نمودم، تا شما نیز یکدیگر را محبت نمایید. به همین همه خواهند فهمید که شاگرد من هستید، اگر محبت یکدیگر را داشته باشید» (یوحنا ۱۳: ۳۴- ۳۵).
۴- عادل
خدا، خدایی عادل و منصف است. عدالت، در واقع یک معیار است. معیار خدا در مورد محبت، عدالت و قدوسیت، همان چیزی است که از ما انتظار دارد. تنها معیار عدالت خداست که برای او قابل قبول میباشد. خدا عادل است و فقط میتواند عادلان را به حضور بپذیرد، با این حال فقط خود اوست که کاملا عادل است؛ لیکن مسیح به عنوان عدالت ما و جانشینی کامل در حضور خدا پذیرفته شد...
«پس چقدر بیشتر الان که به خود او عادل شمرده شدیم، به وسیلۀ او از غضب نجات خواهیم یافت» (رومیان ۵: ۹).
«زیرا اگر به سبب خطای یک نفر و به واسطۀ آن یک، موت سلطنت کرد، چقدر بیشتر آنانی که افزونی فیض و بخشش عدالت را میپذیرند، در حیات سلطنت خواهند کرد، به وسیلۀ یک، یعنی عیسای مسیح. پس همچنان که به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان برای عدالت حیات. زیرا به همین قِسمی که از نافرمانی یک شخص، بسیاری گناهکار شدند، همچنین نیز به اطاعت یک شخص، بسیاری عادل خواهند گردید. اما شریعت در میان آمد تا خطا زیاده شود، لکن جایی که گناه زیاده گشت، فیض بینهایت افزون گردید. تا آنکه چنان که گناه در موت سلطنت کرد، همچنین فیض نیز سلطنت نماید، به عدالت حیات جاودانی به وساطت خداوند ما عیسای مسیح» (رومیان ۵: ۱۷-۲۱).
«ای فرزندان من، این را به شما مینویسم تا گناه نکنید، و اگر کسی گناهی کند، شفیعی داریم نزد پدر؛ یعنی عیسای مسیح عادل» (اول یوحنا ۲: ۱).
«... بعد از این، تاج عدالت برای من حاضر شده است که خداوندِ داورِ عادل در آن روز به من خواهد داد؛ و نه به من فقط، بلکه نیز به همۀ کسانی که ظهور او را دوست میدارند» (دوم تیموتائوس ۴: ۸). – پس قربانی عادلانۀ مسیح، با پذیرفته شدنش از سوی خدا، الوهیت او را نشان میدهد.
در مورد صفات اخلاقی، برخی میگویند، «من هم بدون قید و شرط محبت میکنم»، یا «من هم حقیقت را میگویم، اما این امر باعث نمیشود که من خدا باشم.» پس چرا باعث میشود که مسیح را خدا بدانیم؟ پاسخ به این سوال در فهم دو نکته نهفته است: یکی مربوط به ذات خدا، و دیگری مربوط به ذات ما است.
صفات خدا خصوصیاتی هستند که همگی در مورد خدا مصداق دارند و جدا از او وجود ندارند. به عبارت دیگر، عدالت خدا همراه با محبت خدا وجود دارد. وجود یکی از آنها باعث کنار گذاشته شدن دیگری نمیشود. بنابراین، صفاتی که بیانگر شخصیت خدا هستند، تحت تاثیر آن خصوصیاتیاند که در مورد ذات او مصداق دارند.
پس اگر خدا محبت است و اگر خدا لایتناهی است (صفت دیگری که در اینجا به آن نپرداختهایم)، محبت خدا نیز لایتناهی میباشد. این نکته در مورد انسانها، عکس این است. ممکن است که انسان محبت کند، لیکن محبت او لایتناهی نیست.
دوم آن که، ماهیت انسان اساسا گناهآلود است و او همچنان به گناه کردن تمایل دارد. از این رو، اگرچه ممکن است اعمال انسان به خودی خود عادلانه باشد یا او هم بدون قید و شرط محبت کند، لیکن در نهایت، اسیر و آلودۀ ذات گناهآلود خویش است، که نتیجۀ آن نافرمانی و قصور از معیار خداست.
عیسی مانند خدا، پرستیده شدن را پذیرفت
عیسی اجازه داد که او را بپرستند و این امری است که فقط در مورد خدا انجام میشود.
• «از یهوه خدای خود بترس و او را عبادت نما و به نام او قسم بخور (تثنیه ۶: ۱۳).
• آنگاه عیسی وی را گفت: ”دور شو ای شیطان، زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما“» (متی ۴: ۱۰).
• «”کجاست آن مولود که پادشاه یهود است، زیرا که ستارۀ او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم“ ... و به خانه در آمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده او را پرستش کردند» (متی ۲: ۲ و ۱۱).
• «ناگاه عیسی بدیشان برخورده، گفت: ”سلام بر شما باد.“ پس پیش آمده به قدمهای او چسبیده، او را پرستش کردند» (متی ۲۸: ۹).
• «و چون او را دیدند، پرستش نمودند» (متی ۲۸: ۱۷).
• «گفت، ”ای خداوند ایمان آوردم“، پس او را پرستش نمود» (یوحنا ۹: ۳۸).
«جیمز بیورنستاد» (James Bjornstad)، مدیر موسسۀ مسیحیت معاصر، نکتۀ مهمی را دریافته است:
پرستیدن هر خدای دیگری، خواه فرشته یا انسان، خواه صورتهای ساختۀ دست بشر. بتپرستی محسوب میشود. در باب دوم کولسیان به ما هشدار داده شده: «کسی اِنعام شما را نرباید، از رغبت به... عبادت فرشتگان» (کولسیان ۲: ۱۸).
قرار نیست که ما فرشتگان را بپرستیم و در سرتاسر کتابمقدس این امر کاملا واضح نشان داده شده است. در مکاشفه ۱۹: ۱۰، فرشتهای (رجوع کنید به ۱۸: ۱) از اینکه توسط یوحنا پرستیده میشود، امتناع میکند و میگوید: «زنهار نکنی... خدا را سجده کن.»
علاوه بر این، رومیان باب اول شرح میدهد که احمقان «جلال خدای غیر فانی را شبیه صورت انسانی فانی و طیور و بهایم و حشرات تبدیل نمودند» (رومیان ۱: ۲۳). پر واضح است که ما نباید انسان را هم پرستش نماییم. این هم در تمام کتابمقدس مورد تاکید واقع شده است. در اعمال ۱۰: ۲۵-۲۶، پطرس از پرستیده شدن توسط کرنیلیوس امتناع میکند. در اعمال ۱۴: ۱۱- ۱۵، پولس و برنابا از پرستیده شدن در لستره امتناع میکند.
از همین شواهد میتوانیم نتیجه بگیریم که فرشتگان یا انسانها نباید مورد پرستش قرار بگیرند. با این وجود، عیسی مورد پرستش قرار میگیرد و چنان که میبینیم علتش این است که او خداست. او نه فرشته است و نه انسان محض. او خداست و تنها خدا باید مورد پرستش قرار بگیرد (جیمز بیورنستاد، Counterfeits At Your Door یا ریاکاران بر در خانۀ شما، انتشارات G/L، ۱۹۷۹، صص. ۲۱ و ۲۲).