ابزار تکرار
یکی از راههایی که یک نویسندۀ کتابمقدس میتواند توجه ما را جلب کند یا خاطر جمع شود که ما مطلب مهمی را از دست ندادیم، تکرار است. اگر کلمه یا عبارت مشابهی را بارها و بارها میبینیم که یک دفعه ظاهر میشود باید همیشه گوشهایمان را تیز کنیم. واضح است که نویسنده میخواهد توجه ما را جلب کند و به احتمال زیاد لب کلام او در همین نهفته است.
به این متن از یوحنا 6، که عیسی مقصودش را از غذا دادن به 5000 نفر توضیح می دهد، توجه کنید:
آمین آمین به شما می گویم هر که به من ایمان آورد حیات جاودانی دارد. من نان حیات هستم. پدران شما در بیابان منّا را خوردند و مردند. این نانی است که از آسمان نازل شد تا هر که از آن بخورد نمیرد. من هستم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. اگر کسی از این نان بخورد تا ابد زنده خواهد ماند و نانی که من عطا می کنم جسم من است که آن را به جهت حیات جهان می بخشم. پس یهودیان با یکدیگر مخاصمه کرده می گفتند چگونه این شخص می تواند جسد خود را به ما دهد تا بخوریم. عیسی بدیشان گفت: آمین آمین به شما می گویم اگر جسد پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید در خود حیات ندارید. و هر که جسد مرا خورد و خون مرا نوشید حیات جاودانی دارد و من در روز آخر او را خواهم برخیزانید. زیرا که جسد من خوردنیِ حقیقی و خون من آشامیدنی حقیقی است. پس هر که جسد مرا می خورد و خون مرا می نوشد در من می ماند و من در او. چنانکه پدر زنده مرا فرستاد و من به پدر زنده هستم همچنین کسی که مرا بخورد او نیز به من زنده می شود. این است نانی که از آسمان نازل شد نه همچنانکه پدران شما منّا را خوردند و مردند بلکه هر که این نان را بخورد تا به ابد زنده ماند. این سخن را وقتی که در کفرناحوم تعلیم می داد در کنیسه گفت.
(یوحنا 47:6-59)
وقتی به تکرار توجه می کنیم، نکتۀ اصلی متن آشکار میشود: عیسی میتواند به ما حیات جاودانی ببخشد! در واقع، اگر هشیار باشید متوجه خواهید شد که چیز دیگری هم تکرار می شود. مثلا اینکه عیسی «از آسمان می آید» (سه بار). با کنار هم قرار دادن اینها، میتوانیم بگوییم که عیسی از آسمان آمد تا به ما حیات جاودانی بدهد. چون به معنی این آیات نمیپردازیم- نکات زیادی وجود دارد که ابزار تکرار قادر به رمزگشایی از آنها نیست- اما با این حال شروع بسیار خوبی داشتیم.
مثال قابل توجه دیگری از تکرار، در دانیال باب 3 دیده میشود:
نبوکدنصر پادشاه تمثالی از طلا که ارتفاعش شصت ذراع و عرضش شش ذراع بود ساخت و آن را در همواری دورا در ولایت بابل نصب کرد. و نبوکدنصر پادشاه فرستاد که امرا و رؤسا و والیان و داوران و خرانهداران و مشیران و وکیلان و جمیع سروران ولایتها به جهت تبرک تمثالی که نبوکدنصر نصب نموده بود، بیایند. پس امرا و رؤسا و والیان و داوران و خزانه داران و مشیران و وکیلان و جمیع سروران ولایتها به جهت تبرک تمثالی که نبوکدنصر نصب کرده بود ایستادند. و منادی آواز بلند ندا کرده می گفت ای قومها و امتها و زبانها برای شما حکم است. که چون آواز کرنا و سرنا و عود و بربط و سنتور و کمانچه و هر قسم آلات موسیقی را بشنوید آنگاه به رو افتاده تمثال طلا را که نبوکدنصر پادشاه نصب کرده است سجده نمایید. و هر که به رو نیفتد و سجده ننماید در همان ساعت در میان تون آتش ملتهب افکنده خواهد شد.
لهذا چون همه ی قومها آواز کرنا و سرنا و عود و بربط و سنتور و هر قسم آلات موسیقی را شنیدند، همه ی قومها و امتها و زبانها به رو افتاده تمثال طلا را که نبوکدنصر پادشاه نصب کرده بود سجده نمودند.
(دانیال1:3-7)
نویسنده تمثال نبوکدنصر را مسخره می کند. او مردم را وادار میکرد تا آن را بپرستند انگار که خدا بود، اما در واقع، آن تمثال فقط چیزی بود که او آن را «نصب کرده است.» البته که در حد خدا نیست! حتی تکرارهای بیشتری هم در متن وجود دارد. نویسنده همچنین مقامات مختلف خدمات کشوری نبوکدنصر را مثل امرا، رؤسا، والیان، داوران، خزانهداران، مشیران، وکیلان و جمیع سروران ولایتها (سه بار: آیات ۲ و ۳ و ۲۷) به تفصیل تکرار میکند و بارها و بارها آلات موسیقی ای را که برای فراخواندن مردم برای پرستش تمثال طلا نواخته می شد را فهرست می کند. «کرنا، سرنا، عود، بربط، سنتور، کمانچه و هر قسم آلات موسیقی» (چهار بار: آیات ۵ و ۷ و ۱۰ و ۱۵) و همهی اینها را برای تمسخر این تشریفات پر دبدبه و کبکه به کار میبرد.
مدادهای رنگی یا قلمهای هایلایت دوست ابزار تکرار هستند. برای هر کدام از تکرارهایی که پیدا کردید از یک رنگ متفاوت استفاده کنید.
موضوعات تکراری
ابزار تکرار نه فقط برای تکرار کلمات یا عبارات به کار میروند بلکه برای موضوعات هم کاربرد دارد. مثلاً، مرقس در باب 15 خود علاقمند است به ما بفهماند که عیسی واقعاً مُرد- چیزی که مسلمانان همیشه انکار می کنند. به همین خاطر به ما می گوید که عیسی «جان داد» (آیه ی 37، همچنین آیه ی 39 در ترجمه ی هزاره ی نو). اما پیلاتس هم تعجب کرد که او «بدین زودی فوت شده باشد» (آیه ی 45) و سپس «بدن» او را (یعنی جسد را) به یوسف رامه ای سپرد (آیه ی 45) کسی که او را در «قبر» گذاشت (آیه ی 46). مرقس همین موضوع را بدون تکرار کلمات مشابه بسیار، شش بار متذکر شد. انگار که او می گوید: « عیسی مرد و ضمناً، او مرد، و گفتم که مُرده یا نه؟»
مثال دیگر در دوم تیموتاؤس ۲: ۳- ۶ آمده است:
هیچ سپاهی خود را در امور روزگار گرفتار نمیسازد تا رضایت آنکه او را سپاهی میساخت بجوید و اگر کسی نیز پهلوانی کند تاج را بدو نمی دهند اگر به قانون پهلوانی نکرده باشد. برزگری که محنت می-کشد باید اول نصیبی از حاصل ببرد.
در نگاه اول این سه تصویر از اینکه یک خادم انجیل چگونه باید رفتار کند، به نظر کاملاً متفاوت می آیند. سپاهی می جنگد، پهلوان مسابقه می دهد، برزگر تراکتور می راند... یادمان هم باشد که اگر بخواهیم کندوکاوی در کتابمقدس بکنیم میشود خیلی راحت روابط مختلف و زیاد بین زندگی مسیحی و هر یک از این مشاغل را پیدا کرد. اما کمی فکر کردن مشخص میکند که این تصاویر نکته مشترکی دارند: همه مشاغلی هستند که در شرایط سخت فعلی هستند ولی در آینده ثمر میدهد. سپاهی روزگار در میدان جنگ سختی میکشد، اما وقتی برمیگردد و نشان افتخار میگیرد؛ ورزشکاران ماهها سخت ورزش می کند اما بالاخره مدال میگیرند؛ برزگر می کارد و شخم می زند و آب می دهد اما سرانجام زمان درو می رسد. به قولی رنج امروز و جلال فردا.
اگر کمی جلوتر برویم و دوم تیموتاؤس را مطالعه کنیم، خواهیم دید که نکتهی مشابهای در مثال عیسی (آیه ی 8) و مثال پولس (آیات 9-10) وجود دارد و بعد دو بار در کلام امین پولس می آید (آیات 11-12). هر بار با کلماتی متفاوت اما موضوع بارها و بارها تکرار می شود. می گویند: «کل از جز بزرگتر است» و اینجا این مصداق پیدا میکند. این موضوع مشترکی است که ما باید بر آن تمرکز کنیم و درسی حیاتی و جالب است: «حالا رنج میکشیم ولی ارزشش را دارد.»
تکرار و سایر ابزار
تا اینجا ابزار تکرار خوب جواب داد. تنها کاری که باید انجام بدهید این است که چیزی را که نویسنده بیشتر از یک بار گفته را پیدا کنید، بعد آن را داخل سوراخ بیندازید و بعد دسته را بچرخانید و محصول کار که همان نکتهی اصلی است بیرون بیاد. متاسفانه کار به همین راحتیها هم نیست. به این مثال از کتاب مکاشفه توجه کنید:
آنگاه پادشاهان دنیا که با او زنا و عیاشی نمودند چون دود سوختن او را ببینند گریه و ماتم خواهند کرد. و از خوف عذابش دور ایستاده خواهند گفت:
وای ! وای! ای شهر عظیم.
ای بابل بلده ی زورآور!
زیرا که در یک ساعت عقوبت تو آمد!
و تجار جهان... از ترس عذابش دور ایستاده، گریان و ماتم کنان خواهند گفت:
وای! وای! ای شهر عظیم،
که به کتان و ارغوانی و قرمز ملبس می بودی
و به طلا و جواهر و مروارید مزیّن!
زیرا در یک ساعت این قدر دولت عظیم خراب شد!
هر ناخدا و کل جماعتی که بر کشتی ها می باشد و ملاحان و هر که شغل دریا می کند دور ایستاده. چون دود سوختن آن را دیدند، فریاد کنان گفتند: «کدام شهر است مثل این شهر بزرگ؟» و خاک بر سر خود ریخته گریان و ماتم کنان فریاد برآورده می گفتند:
وای! وای! بر آن شهر عظیم
که از آن هر که در دریا صاحب کشتی بود
از نفایس او دولتمند گردید
که در یک ساعت ویران گشت!
پس ای آسمان و مقدسان و رسولان و انبیا! شادی کنید
زیرا خدا انتقام شما را از او کشیده است.
(مکاشفه ۱۸: ۹- ۱۱، ۱۵- ۲۰)
نکتۀ مهم در اینجا فاصلۀ بیدینان از بابل (دور ایستاده)، یا استفاده دقیق از کلمات برای گریه و زاری آنها (وای! وای! ای شهر بزرگ)، یا حتی زمان لازم برای نابودی منفعت سودپرستان بیخدا (یک ساعت) نیست، گرچه هر کدام از این موارد در این متن تکرار شده است. در واقع، مهمترین جملهی الهیاتی فقط یک بار، در آخرین جمله، آمده است. به جای روشن کردن یک حقیقت خاص، هدف از تکرار در اینجا به کار بردن لحنی خاص است. این متنِ یک سوگواری است. مردم بارها و بارها از شدت عصبانیت و هیجان دستهایشان را به هم می مالند، سرهایشان را تکان می دهند و کمک میخواهند؛ انگار که باید احساسش کنیم و ذهن ما را تسخیر کند. چرا بی دینان باید به موقعیت آنها حسادت کنند، در حالیکه همهی اینها به اشک ختم میشود؟ چه کسی دلش می خواهد یکی از آنها باشد؟ شاید بگویید که این موردی است که ابزار تکرار با ابزار لحن و احساس در هم آمیخته است.
در موارد دیگر، تکرار باید ما را به سمت ابزار ساختار متن ببرد. ما قبلاً دیدیم که چگونه تکرار کلمهی «صدا» در اشعیا باب 40 یا «روز بعد» در یوحنا 1 به ما کمک می کند که آن عبارت را به چند پاراگراف تقسیم کنیم. می بینیم که در پیدایش هر بخش اصلی به وسیله ی عبارت تکراری «این است (کتاب) پیدایش...» معرفی می شود (رک. ۲: ۴؛ ۵: ۱؛ ۶: ۹؛ ۱۰: ۱؛ ۱۱: ۱۰؛ ۱۱: ۲۷؛ ۲۵: ۱۲؛ ۲۵: ۱۹؛ ۳۶: ۱؛ ۳۷: ۲).
اگر میخواهید در این زمینه بیشتر تمرین کنید، قسمتهای خوب خاص و دیگری برای تمرین استفاده از ابزار تکرار، پیدایش باب 1 و خروج بابهای 8-11 هستند.
مثال عملی
احتمالاً این آیات مشهور اشعیا را می دانید:
لیکن او غمهای ما را بر خود گرفت،
و دردهای ما را بر خویش حمل نمود،
و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده
و مضروب و مبتلا گمان بردیم.
و حال آنکه به سبب تقصیرهای ما مجروح
و به سبب گناهان ما کوفته گردید
و تادیب سلامتی ما بر وی آمد
و از زخمهای او ما شفا یافتیم.
جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم
و هر یک از ما براه خود برگشته بود
و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد.
(اشعیا ۵۳: ۴- ۶)
عهد جدید مشخص کرده که این نبوت که در قرن هشتم قبل از میلاد نوشته شده، در مرگ مسیح روی صلیب به انجام رسیده است (اول پطرس ۲: ۲۲- ۲۵؛ اعمال رسولان ۸: ۲۶- ۳۵). اما موضوع اصلی که ما از آن دور شدیم چیست؟ آیا باید تاکید را بر شباهت بین انسان و گوسفند بگذاریم که ما را به بیراهه میکشد؟ یا باید رنج جسمانی که عیسی بر صلیب در حینی که «کوفته» و «مبتلا» شده بود را با علامتگذاری قضیه مشخص کنیم؟ مطمئناً این موضوعات در این متن وجود دارند. اما نکته ی اصلی با ضمایر جفتی تکراری «او»، «مان»، «او را» و «ما را» و جایگزین مرتبط بین آنها بارها تکرار شده است. این به ما نشان می دهد که عیسی به عنوان یک «جایگزین» جانش را داد. به جای اینکه این اتفاق برای ما بیفتد برای او اتفاق افتاد. او تادیب ما را روی خودش گرفت و علت آن «تقصیرها» و «گناهان» ما مرد تا ما بتوانیم رستگار بشویم.
داستان «دو شهر» اثر چارلز دیکنز در گیر و دار انقلاب فرانسه اتفاق میافتد. دو شخصیت اصلی داستان یعنی چارلز دارنی، یک نجیب زاده ی فرانسوی و سیدنی کارتن، یک وکیل انگلیسی است. بر حسب اتفاق آنها بسیار شبیه هم هستند و هر دو یک زن، لویس مانِت، را دوست دارند، اما این دارنی است که او را تصاحب میکند. تقریباً در انتهای کتاب، دارنی به فرانسه می رود. چنین اقدامی از جانب یک نجیب زاده در جریان انقلاب جالب نبود و می توان یقین داشت که عاقبت او زندان و گیوتین بود.
شب قبل از اعدام، کارتن به همراهی یک همدست برای ملاقاتش به زندان می رود. او مجوزش را در دروازه نشان می دهد: «سیدنی کارتن، انگلیسی» و اجازه ی ورود پیدا میکند. کارتن در سلول دارنی به او نوشیدنی می دهد که حاوی یک داروی مسکن است. بعد لباسها و مجوزش را با دارنی عوض می کند، همدست او دارنی را که خوابیده به کالسکه می برد، بعد به دروازه می رود و اعلان می کند: «سیدنی کارتن، انگلیسی»، و به او اجازه ی خروج به سوی آزادی داده می شود. در این حین، کارتن واقعی به سلول برمیگردد و روز بعد او را بیرون میبرند و اعدام میکنند.
این همان کاری است که عیسی برای ما انجام داده است. ما گناهکاریم و رو در رو با مرگ و داوری خدا. اما عیسی، بی گناه، بابت ما تادیب شده تا ما بتوانیم رستگار بشویم. این غیرمعمولترین نوع جایگزینی یا جانشینی در جهان است!
نویسندگان: سچ و بینان
برگرفته از کتاب «کند و کاو» چاپ انتشارات جهان ادبیات مسیحی