خداوند برای شما نقشۀ خاصی دارد

در بین برخی از کشیشان (غالبا از نوع تلویزیونی و تبلیغاتی) مرسوم است که پس از ظاهر شدن بر صفحۀ تلویزیون با لبخندی عبارتِ "خداوند برای شما نقشه ای دارد" را  تکرار می کنند. گاهی با افزودن چاشنی مانند یک کاسب و بازاری (نویسنده را به یاد دلالانِ خرید و فروش املاک می اندازد) با هیجان (مصنوعی تر از آن لبخند) می گویند، "خداوند شیفتۀ تو است و برای تو نقشه های زیبایی دارد".  حقیقت این است که دنیای اونجلیکالِ مدرن غربی نیز همین شعار تبلیغاتی را برای جذب و شیفته ساختن شنوندگان و بینندگان خود به مدت بیش از یک قرن مورد دستاویز قرار داده بود.  بالطبع، آن خود معرف منبع مورد استفادۀ برخی از کشیشان ایرانی (تلویزیون و مجازی) است. بخش عمدۀ این نکوهش می باید متوجۀ کشیشان بازاریِ غرب باشد. چرا که با نیت سوءاستفاده و سوءتعبیر از آیۀ ارمیاء ۲۹ : ۱۱، سبک جدیدی را برای جذب جامعه در قرن بیست ابداع کردند.در آن آیه می خوانیم: "زیرا خداوند می‌گوید: فكرهایی‌ را كه‌ برای‌ شما دارم‌ می‌دانم‌ كه‌ فكرهای‌ سلامتی‌ می‌باشد و نه‌ بدی‌ تا شما را در آخرت‌ امید بخشم‌." اما، پرسش این است، "آیا خداوند حقیقتا برای شما برنامه و نقشه ای فوق العاده دارد؟"  

 

داستان مسیحیت

هر داستان نقطه ای آغازین دارد. نقطۀ آغازینِ داستانِ مسیحیت این عبارت بود، "در ابتدا، خدا آسمانها و زمین‌ را آفرید." (پیدایش 1 : 1). این داستان، مانند بسیاری از داستان ها با یک شخص شروع می شود و آن شخص شما نیستید، آن شخص خداوند است. بانی و مسئول این داستان نویسندگان کتاب مقدس نبودند.  داستان با شخصی به نام خداوند شروع می شود. در ابتدا خدا، آسمان و زمین را آفرید. نخست جملۀ کتاب مقدس به شخصیت اصلی و مهم این داستان اشاره می کند. خدایی که قبل از هر چیز، پیش از هر کس، و حتی پیش از کمیت زمان حاضر بود. در نگاهی صادقانه، حتی اعمالِ فعل بودن برای خدا صحیح نیست، زیرا که خداوند در بُعد و حوزۀ زمان محدود نیست. اما، برای درک انسانی اجازۀ کاربرد فعل بودن را پذیرا باشیم. 

جهان و آنچه که در آن است ابدی نیستند اما، خداوند ازلی و ابدی است. خدایی فاقد نقطۀ آغازین و بدون نقطۀ پایانی است. او بر خلاف هر موجود دیگر که در نقطه ای از بردار زمان خاموش خواهد شد، نه تنها همیشه حاضر است بلکه کمیت و فاکتور زمان را در کنترل مطلق خود دارد. در این جا، اشاره به خدایی می کنیم که فاقد هر گونه ابعاد فیزیکی و محدودیت های مربوطه به آن است، یعنی محدودیتی هایی که ما با آن ها روبرو هستیم. این شخصِ آغازگر، شخصی کامل، بی نقص است. در واقع، این داستان تنها و تنها در مورد اوست. به عبارتی پیام اصلی این است که خداوند شخصیت اصلی این داستان مسیحیت است. چرا که داستان مسیحیت با انسان شروع نشد، این روایت حول انسان (من و شما) نبود ، سراسر داستان و رویدادهای مربوط به آن حول شخصیتِ اول این داستان دوران می کند. یک ضرب المثل معروف انگلیسی می گوید،"دنیا حول تو نمی چرخد!"  ضرب المثلی که هر مادری باید به فرزند خود مرتب گوشزد کند تا فرزندش در آینده با چالش روحی و روانی کمتری مواجه شود.  بالطبع، در این داستان انسان نقش قابل توجهی را داشت اما، انسان مهم ترین و بارزترین شخصیت این داستان نبود و نیست.  

 

چرا این مقاله؟

در زمان نگارش این مقالۀ کوتاه، شخص ناشناسی پس از تماس با نویسنده خشم و تنفر خود را به خداوند، عیسای مسیح، و عدالت او ابراز کرده است.  خشم و ناامیدی این شخص برای نویسنده تازگی و جای شگفتی ندارد. ماورای سخنان، گزاره ها، و جملات ضد و نقیض، همراه با طرح پرسش هایی که قرن ها پیش مورد بحث قرار گرفته بود، نوعی انتظار و حسِ خودمحوری در موارد مورد استناد این شخص مشهود است. امید نویسنده این است که ایشان مقالۀ در دست را به عنوان اولین پاسخ به سلسله پرسش ها و اتهامات وارده به ایمان مسیحی و کتاب مقدس پذیرا باشند. بالطع، در آینده به اتهامات ایشان در حوزۀ تناقضات کتاب مقدس پاسخ خواهیم داد. 

مزید بر ادعای ایشان (که علل آن پیشاپیش برای نویسنده روشن است) باید اعتراف کرد که چنین روحیاتی در برخی از ایمانداران، حتی ایماندارن با سابقه قابل مشاهده است. در حقیقت، روشن است که برخورد مکرر با چنین اشخاصی در آینده فزونی خواهد یافت چرا که گروه بزرگی از مسیحیان امروزی با وعدۀ دروغینی "دعای توبه و محصول اونجلیکال" را بر زبان آورده اند. برخی از نوکیشان هنوز با مسئولیت های یک مسیحی ناآشنا هستند. هدف این مقاله، اشاره به گروهی (جدید الایمان یا کهنه در ایمان مسیحی)  است که خود را در وضعیت غافلگیری یافته اند. اشخاصی که شگفت زده و درمانده از بحران های زندگی اینک با نگاهی طلبکارانه نجات دهندۀ دیروز را در مقصر معرفی می کنند. آنچه که بیش از هر چیز دیگری دلسرد کننده است، ادعای افرادی است که با اشاره به سابقه و خدمات خویش به خداوند و در کلیسا اینک برخوردی معکوس، منفی، و حتی کفرآمیز دارند. 

 

خطای استدلال

خطای استدلالی این افراد ریشه در چه عامل یا عواملی دارد؟ ممکن است برخی آن را نقصان و عدم داشت ایمانِ کافی قلمداد کنند. برای برخی عامل عمده دوری از کلیسا و عدم مطالعۀ صحیح کتاب مقدس است، و برای اقلیتی حملات روحانی شریر و داستان هایی مشابه که امروزه در بین ایمانداران ایرانی رایج شده است. بی تردید برای حل هر نوع معضل یا چالش در زندگی بهینه ترین روش نگاه و سیری معکوس در محور زمان و بازبینی عناصر مربوطه در یک رودیداد یا حادثه است. غالبا، برای شناسایی مجرم در یک پروندۀ جنایی یا معرفی خاطی در یک تصادف رانندگی شواهد، تصاویر و شهادت ناظرین در حل یک پروندۀ حقوقی با ارزش ترین عنصر و یک فاکتور منطقی و قابل قبول هستند. در پاسخ به پرسش فوق باید اعتراف کرد که حسِ غافلگیری یک شخصِ مدعی ایمان (راستین یا غیر) ریشه در عدم درک و شناخت شخص اصلی داستان (آفریدگار) ایمان دارد.  تکرار می کنم، جهان و رویدادی های پیرامون شما، حول آرزو، رویاء، و خواست های شما دوران نمی کند. محور و تنها محور اصلی زندگی قهرمان این داستان است و آن قهرمان شما نیستید. شاید از به دور از عدالت نباشد که بخش بزرگی از این تقصیر و خطاء به گردن کشیش و واعظی است که مسیحیت را در باغ سبز و مرز عبور از تمامی چالش و دردهای زندگی معرفی می کنند.

داستان کتاب مقدس و آنچه که در پروسۀ اجرای ارادۀ خداوند است نقشه ای برای سلامتی، موفقیت، آسایش، پیروزی، و کامیابی (ذهنی) شما نیست.  چنین افرادی غالبا محکوم به داشتن تجربۀ تلخی می شوند هنگامی که سرنوشت حقایق متفاوتی با  آن وعدۀ کذب واعظین روبرو می سازد.  متعاقبا، پرسش های، "چگونه آن خدای محبت، سلامتی، خدایی که برای من نقشه های زیبایی داشت مجوز چنین اتفاق شومی را صادر کرد؟"،  "آن خدای همیشه حاضر، آن خدایی که گفت، اینک هر روزه تا انقضای عالم همراه شما هستم، کجاست؟!" ثمرۀ این گونه استدلال و تفکر و وعده ای دروغین هستند.

خطاء و انحراف مورد بحث این افراد این فرض را به آنان القاء کرده است که پذیرفتنِ عیسای مسیح آنان را کانون توجه خداوند خواهد کرد. اذهانی که انتظار دارند حوادث و رویدادهای زندگی منطبق با نیاز و آرزوهای شخصی آنان باشند. اعتقاد بر این که این سفر ایمان منجر به یک زندگی آسان (تعریف برکت) و خوشایند خواهد شد.  داستان و سرگذشت مسیحیت اولیه کاملا در تضاد با این نوع بشارت، تبلیغ، موعظه، تعلیم و تفکر امروزی بود.  در حقیقت، داستان راستین مسیحیت و کلیسایِ مسیح نقطۀ مقابل (قویا متضاد) داستان بازگو شدۀ امروزی است.  سرگذشت کلیسا و بدن مسیح اشاره به  جماعتی دارد که در اوج درد، شکنجه، آوارگی و مهاجرت، تنهایی، فقر، ،ناعدالتی، و رویارویی با مرگ اعتماد خود را در خدایی می دیدند که مسیر زندگی و آیندۀ آنان را تعیین کرده بود. درد و مصائب در زندگی معیار اصلی زندگی است. واقعیتی که علیرغم توافق یا عدم توافق خواننده امکان رهایی از آن ممکن نیست. قانونی مطلق و گریز ناپذیر چون جاذبۀ زمین که واعظین امروز ایرانی تلاش در کتمان (شفاء، آزادی، معجزات، و ...) آن دارند.  

به عبارتی، صادقانه باید پذیرفت کسانی که حقیقت (ایمان مسیحی) را دنبال می کنند با میزان و معیار بزرگتری از مصائب و درد را در زندگی تجربه خواهند کرد.  شاید نگاهی به زندگی ابراهیم و ساره نمونه ای مناسب محسوب شود. ابراهیم برای شنیدن و درک صدای خدا خانوادۀ خود را ترک کرد. خانواده و کانون گرمی که پشتیبان و پشتوانۀ او بود. در جامعه و در برهه ای از زمان که خانواده هویت شخص محسوب می شد. تصمیم ابراهیم برای ترک خانۀ پدری به مفهوم پذیرش خطر به معنای واقعی کلمه بود. به زبان عامیانه، تصمیم و اقدام ابراهیم برای ترک منزل و خاستگاه خویش اقدام کاملا اشتباهی (از دید انسانی) بود.  برای خوانندۀ امروزی و ناآشنا با ساختار و شرایط جوامع آن کاملا قابل درک و روشن نیست. 

ابراهیم برای دریافت جایگاه و رابطه ای با خدا (دوست خدا) پدر، مادر، برادران، خواهران، دوستان، و تمامی قوم و خویشان را پشت سر گذاشت.  ابراهیم دچار سرنوشتی شد که خداوند برای او رقم زده بود، سرنوشتی که او خود (ارادۀ آزاد) مایل به تجربۀ آن نبود. او به مشعیت خداوند تن در داده بود.  سختی های متعدد در سفر تحمیلی و حس شرمندگی در مصر، آوارگی در بیابان و بادیه های ناآشنا به همراه زنی با هزاران آرزو و خواسته های بی پاسخ و شکوه های همسر، صبر و شکیبایی به امید صاحب شدن پسری که او را مثل خوره می خورد و آزار می داد.  به راستی تصمیم ابراهیم از دید انسانی فارغ و خالی از منطق انسانی بود.  پیروی کردن از وجودی نادیدنی (در رویا) در رابطه ای غیر قابل تعریف برای دیگران که به او وعده های متعددی داده بود. سپس کمر به قتل بستن آن پسر موعود و روبر شدن با عکس العمل روانی و رفتاری آن فرزند  حتی پس از اینکه خداوند قربانی دیگری به او اعطاء کرده بود. 

در نوشتجات قومی یهود (غیرکتاب مقدسی) اشاره بر ترس و تاثیرات آن بر اسحاق از رویداد قربانی شدن او هنوز مورد بحث است. ابراهیم در مراحل آخر زندگی خود آن قوم و آن سرزمین که را که خدا به او وعده داده بود، ندید. زمینی که او در انتها دریافت کرد زمینی بود که قبر او را تشکیل می داد.  قهرمان این داستان ابراهیم نبود، همان طور که ساره نبود. قهرمان این داستان حتی اسحاق، یعقوب، قوم اسرائیل نبود و امروز کلیسا (خصوصا شما) نیز نیست. قهرمان داستان خداوند بود. بله، خداوند برای شما نقشه ای دارد. آن نقشه انتخاب و برگزیدگی شما توسط خداوند بود، گزینش برای اجرای ارادۀ الهی و ابدی نه همسان و مطابق با علائق و احساسات شما بلکه مطابق با میزان و معیارهای خداوند.

غالبا، مسیحیان مدعی اتحاد با مسیح هستند. اتحادی که بدون ارادۀ مسیح ممکن نیست. او خود را فروتن و پست کرد. او ذات انسانی را به خود گرفت تا به بشر دروغگو، متظاهر، مملو از تنفر (متنفر از انسان و خدا) نزدیک شود. کلام خدا حتی او را تشبیه به برادر و نخست زاده می کند. در رسالۀ پولس به رومیان می خوانیم: "زیرا آنانی را که از قبل شناخت، ایشان را نیز پیش معیّن فرمود تا به صورت پسرش متشکّل شوند تا او نخست‌زاده از برادران بسیار باشد." (رومیان ۸ : ۲۹) ولی هنگامی که به زندگی مسیح نگاه می کنیم غالبا قدمی به عقب بر میداریم، چرا که نقشه و اهداف ما با این کلام در تضاد کامل هستند.  عبارت "ای پدر اگر بخواهی این پیاله را از من بگردان، لیکن نه به خواهش من بلکه به ارادهٔ تو." (لوقا ۲۲ : ۴۲) گویای اطاعت مطلق مسیح از ارادۀ خدای پدر است. باید از خود بپرسیم، چه نوع انعکاسی از این آموزه را در وعدۀ  "نقشۀ زیبای خداوند برای شما" می توان یافت؟ چگونه عبارت  "نه به خواهش من، بلکه به ارادۀ تو" در "نقشۀ زیبای خداوند برای شما"  قابل اعمال است؟  برای ما فاصله گرفتن از درد و مصائب زندگی شرط اول است. پس چگونه باید به صورت پسرش متشکل شویم، چگونه مسیح برادر اعظم ما محسوب می شود؟  تا آن زمان که  اراده شخصی و "نقشۀ عالی و زیبای"  خود را بر انجیل مسیح ترجیح دهیم، پیالۀ ما، پیالۀ خداوند نیست، بلکه پیالۀ انسانی را در دست داریم. پیاله ای که خداوند در آن سهم ندارد.